کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برابر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
در برابر
دیکشنری فارسی به عربی
ل , مقابل
-
برابر کردن
دیکشنری فارسی به عربی
متوازي , معدل
-
diameter at breast height, diameter breast height
قطرِ برابرِ سینه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] قطر درخت در ارتفاع برابر سینۀ شخص اندازهگیر که بهطور قراردادی در فاصلۀ یکمتروسیسانتیمتری از سطح زمین در نظر گرفته میشود
-
roller spatter resistance, spatter resistance
مقاومت در برابر شتک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] مقاومت پوشرنگ در مقابل تشکیل قطره در حین پوشرنگزنی با غلتک
-
basal area
سطحِ برابرِ سینه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] سطح مقطع تنۀ درخت در ارتفاع قراردادی یکمتروسیسانتیمتری که برابر با فاصلۀ سینۀ شخص اندازهگیر تا زمین است
-
radiation protection
حفاظت در برابر تابش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] اتخاذ تدابیر و به کار بردن مواد خاص برای محافظت عموم مردم و کارکنان محیطهای آزمایشگاهی یا صنعتی در برابر تابشهای زیانبار
-
equal suffrage
حقرأی برابر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] برخورداری یکسان رأیدهندگان از حق رأی بدون توجه به جایگاه اجتماعی و اقتصادی آنان
-
girth at breast height, girth breast height
دورِ برابرِ سینه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] دور یا محیط درخت در ارتفاع قراردادی یکمتروسیسانتیمتری که برابر با فاصلۀ سینۀ شخص اندازهگیر تا زمین است
-
بخاک برابر کردن
لغتنامه دهخدا
بخاک برابر کردن . [ ب ِ ب َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نیست و نابود کردن . خراب ساختن . (آنندراج ). همسان کردن با خاک . با خاک یکسان و هم ارزش ساختن : چو سرو ناز تو مشکین لباس در بر کردمرا چو سایه به خاک سیه برابر کرد.ساحری .
-
چهار برابر کردن
لغتنامه دهخدا
چهار برابر کردن . [ چ َ / چ ِ ب َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دوبار مضاعف کردن . دوبار دوچند کردن . افزودن چیزی یا تعدادی یا عددی تا آنجا که چهار برابر میزان اول شود.
-
مد (برابر جزر)
دیکشنری فارسی به عربی
تدفق
-
برابر شدن با
دیکشنری فارسی به عربی
نظير
-
برابر یک عمر
دیکشنری فارسی به عربی
دائم
-
preimage resistance, first-preimage resistance
مقاومت در برابر پیشتصویر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی] یکی از خصوصیات مطلوب در توابع چکیدهساز که باعث میشود بهازای همۀ مقادیرِ یک تابع چکیدهساز، یافتن دستکم یک ورودی که به آن مقدار خروجی تصویر شود، ازنظر محاسباتی عملی نباشد
-
chip resistance
مقاومت در برابر تراشهپری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار] مقاومت فیلم (film) مادۀ پوششی در برابر شکست یا پریدگی موضعی ناشی از ضربه، بهویژه در بدنۀ خودرو