کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برآورنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برآورنده
/bar[']āvarande/
معنی
۱. بالابرنده.
۲. رواکننده؛ کسی که جاجت دیگری را روا میکند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
برآورنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) bar[']āvarande ۱. بالابرنده.۲. رواکننده؛ کسی که جاجت دیگری را روا میکند.
-
برآورنده
لغتنامه دهخدا
برآورنده . [ ب َ وَ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) نعت فاعلی از برآوردن . بلندکننده . رفعت بخشنده : خدایگان جهان خسرو بزرگ اورنگ برآورنده ٔ نام و فرو برنده ٔ ننگ . فرخی .رجوع به برآوردن شود.
-
واژههای مشابه
-
مُنجِزی:وفا کننده به عهد، برآورنده حاجت و نیاز دیگران. نام تیره ای از طایفه بهداروند هفت لنگ ازایل بزرگ بختیاری.
واژهنامه آزاد
رواکننده حاجت
-
جستوجو در متن
-
آهنجنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āhanjande بیرونکننده؛ برآورنده؛ برکشنده.
-
کام بخش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] kāmbaxš بخشندۀ کام؛ برآورندۀ آرزو.
-
غم آهنج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] qam[']āhanj برآورنده و بیرونکنندۀ غم؛ غمآهنجنده؛ غمزدا.
-
قاضی الحاجات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: قاضیالحاجاة] qāzelhājāt, qāziyolhājāt ۱. برآورندۀ حاجتها و نیازها.۲. از نامها و صفات خداوند.
-
جان آهنج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] jān[']āhanj آنچه جان آدمی را بگیرد؛ برآورندۀ جان؛ بیرونآورندۀ جان.
-
مؤبب
لغتنامه دهخدا
مؤبب . [ م ُ ءَب ْ ب ِ ] (ع ص ) برآورنده ٔ آواز و فریادکننده . (از منتهی الارب ). بانگ برآورنده . (از اقرب الموارد). و رجوع به تأبیب شود.
-
قاضی الحاجات
فرهنگ فارسی معین
(یُ لْ) [ ع . ] (ص .) برآورندة نیازها، نامی است از نام های خدای تعالی .
-
مدمر
فرهنگ فارسی معین
(مُ دَ مِّ) [ ع . ] (اِفا.) هلاک کننده ، دمار برآورنده .
-
کامبخش
فرهنگ نامها
(تلفظ: kāmbaxš) (به مجاز) آنکه خواسته و آرزوی کسی را برآورده کند ، برآورندهی آرزوها ؛ به وصال رساننده.
-
غران
فرهنگ فارسی معین
(غُ رّ) 1 - (ص فا.) آواز گران و مهیب برآورنده . 2 - (ق .) در حال غریدن ، فریادکنان .