کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برآورد قیاسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
براورد کردنی
دیکشنری فارسی به عربی
محسوب
-
برآورد غلط
دیکشنری فارسی به عربی
إساءة التقدير
-
برآورد اشتباه
دیکشنری فارسی به عربی
إساءة التقدير
-
interval estimation
برآورد بازهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آمار] فرایند برآورد کردن یک پارامتر بهصورت یک بازه
-
bottom-up estimating
برآورد پایینبهبالا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مدیریت-مدیریت پروژه] روشی برای برآورد یک کار ازطریق برآورد اجزای سازندۀ آن و سپس محاسبۀ برایند آنها
-
activity duration estimating
برآورد دیرش فعالیت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مدیریت-مدیریت پروژه] برآورد طول مدت تقویمی هر فعالیت از آغاز تا پایان متـ . برآورد مدت فعالیت
-
voyage estimate, voyage estimating
برآورد سود سفر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] تخمین سودآوری کشتی در یک سفر
-
برآورد مدت فعالیت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مدیریت-مدیریت پروژه] ← برآورد دیرش فعالیت
-
point estimation
برآورد نقطهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آمار] فرایند برآورد کردن یک پارامتر بهصورت یک عدد
-
logistic estimate of the situation
برآورد وضعیت آمادی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] ارزیابی منظم عوامل آمادی
-
estimate at completion
برآورد هزینۀ کل کار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مدیریت-مدیریت پروژه] برآورد هزینۀ لازم برای اجرای گسترۀ کار اختـ . بَهَک EAC
-
estimate to complete
برآورد هزینۀ ماندۀ کار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مدیریت-مدیریت پروژه] برآورد هزینۀ لازم برای تکمیل باقیماندۀ گسترۀ کار اختـ . بَهَم ETC
-
جستوجو در متن
-
ک
لغتنامه دهخدا
ک . (حرف ) حرف بیست و پنجم از الفبای فارسی و بیست و دوم از حروف هجای عرب و یازدهم از حروف ابجد و نام آن کاف است . و در حساب جُمَّل آن را بیست گیرند و برای تشخیص از کاف پارسی یا «گ » آن را کاف تازی و کاف عربی گویند، و آن از حروف مصمته و مائیه و هم از ...
-
صفت
لغتنامه دهخدا
صفت . [ ص ِ ف َ ] (ع مص ) در عربی بصورت «صفة» و در فارسی «صفت » نویسند. چگونگی کسی گفتن و آن مشتق از وصف است . (مقدمه ٔ لغت میر سید شریف ). بیان کردن حال و علامت و نشان چیزی . (غیاث اللغات ). بیان حال . (منتهی الارب ). ستودن : در صفتت گنگ فرومانده ای...
-
خر
لغتنامه دهخدا
خر. [ خ َ ] (اِ) حیوانی است که آنرا بعربی حمار اهلی گویند. اگر کسی را عقرب گزیده باشد، باید که به آواز بلند بگوش خر بگوید که مرا عقرب گزیده است و واژگونه بر او سوار شود تا درد زایل گردد و همان جای خر بدرد آید که عقرب آن کس را گزیده است و اگر پوست پیش...