کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برآورده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برآورده
/bar[']āvarde/
معنی
۱. بالابردهشده.
۲. رواشده.
۳. پرورده.
۴. (اسم) بنای مرتفع: ◻︎ به درگاه شاه آفریدون رسید / برآوردهای دید سرناپدید (فردوسی: ۱/۱۱۱).
۵. [قدیمی] آنکه زیردست پادشاهی یا بزرگی پرورش یافته و به مرتبۀ بلند رسیده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. متحقق
۲. مستجاب
۳. روا
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
برآورده
واژگان مترادف و متضاد
۱. متحقق ۲. مستجاب ۳. روا
-
برآورده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) bar[']āvarde ۱. بالابردهشده.۲. رواشده.۳. پرورده.۴. (اسم) بنای مرتفع: ◻︎ به درگاه شاه آفریدون رسید / برآوردهای دید سرناپدید (فردوسی: ۱/۱۱۱).۵. [قدیمی] آنکه زیردست پادشاهی یا بزرگی پرورش یافته و به مرتبۀ بلند رسیده.
-
برآورده
فرهنگ فارسی معین
( ~. وَ دِ)(ص مف .)1 - پرورش داده ، برکشیده . 2 - اجابت شده .
-
برآورده
لغتنامه دهخدا
برآورده . [ ب َ وَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) صنیع. مصنوع . ساخته . ساخته شده : این از برآوردگان فلان است از ساخته ها و از صنایع اوست . (یادداشت بخط مؤلف ). صنیع؛ کار ساخته و برآورده . (منتهی الارب ) : تهمتن یکی خانه از خاره سنگ برآورده دید اندر آن جای ...
-
واژههای مشابه
-
برآورده شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تحقق یافتن، عملی شدن، متحقق شدن ۲. مستجاب شدن ۳. روا شدن
-
برآورده شدن
لغتنامه دهخدا
برآورده شدن . [ ب َ وَ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مجهول برآوردن است . رجوع به برآوردن شود.- برآورده شدن حاجت ؛ روا شدن و قضا شدن آن .
-
برآورده کردن
لغتنامه دهخدا
برآورده کردن . [ ب َ وَ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ساختن . عمارت کردن : من اندر نهان زین جهان فراخ برآورده کردم یکی سنگلاخ .بوشکور.
-
برآورده كرد
دیکشنری فارسی به عربی
استجاب ل
-
جستوجو در متن
-
fulfulde
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برآورده شدن
-
تامین کردن
فرهنگ واژههای سره
برآورده کردن، برآوردن
-
مستجاب شدن
واژگان مترادف و متضاد
برآورده شدن، اجابت شدن، پذیرفته شدن
-
مستجاب کردن
واژگان مترادف و متضاد
برآوردن، اجابت کردن، برآورده کردن، پذیرفتن
-
استنجاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'estenjāh درخواست برآورده شدن حاجت کردن.