کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برآهیختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برآهیختن
لغتنامه دهخدا
برآهیختن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) برکشیدن . آهیختن . رجوع به آهیختن شود.
-
واژههای همآوا
-
بر آهیختن
واژهنامه آزاد
برآهیخت: بیرون کشیدن - بر آهیخت رهام گرز گران غمی شد زپیکار دست سران
-
جستوجو در متن
-
برآهیخته
لغتنامه دهخدا
برآهیخته . [ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) برکشیده . آهیخته . آخته : اسب او گوش برآهیخته ترزاشتر پیر بر آواز درای . فرخی .رجوع به برآهیختن و آهیختن و آهیخته شود.
-
برهختن
لغتنامه دهخدا
برهختن . [ ب َ هَِ ت َ ] (مص ) برهیختن . پرهیختن .فرهختن . ادب کردن . (برهان ). تربیت کردن و نیک آموختن . (ناظم الاطباء). رجوع به پرهیختن شود. || برکشیدن . (برهان ). برآهیختن . || برآوردن . (برهان ). || زخم کردن . (ناظم الاطباء).
-
برهیختن
لغتنامه دهخدا
برهیختن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) (از: پیشوند بر + هیخ = هنگ = تنگ اوستائی به معنی کشیدن + تن ، پسوند مصدری ) برکشیدن . برآوردن . (برهان ). برآهیختن . || تربیت کردن و آموختن . (ناظم الاطباء). و رجوع به برهختن شود.
-
برآهختن
لغتنامه دهخدا
برآهختن . [ ب َ هَِ ت َ ] (مص مرکب ) مخفف برآهیختن . برکشیدن باشد مطلقا. (برهان ) (آنندراج ). آختن : برآهخت پس تیغ تیز از نیام بغرید چون شیر و برگفت نام . فردوسی .چون برآهختی ز تن شرم ای پسریافتی دیبا و اسب و اوستام . ناصرخسرو.بفکن سپر چو تیغ برآهخت ...
-
بال
لغتنامه دهخدا
بال . (اِ) از انسان و حیوانات چرنده از کتف بود تا سر ناخن دست و بعضی گفته اند از شانه تا آرنج که مرفق باشد. (برهان قاطع). به لهجه ٔ طبری بال بمعنی دست ، در مازندرانی کنونی و گیلکی و قزوینی همچنین است . در اورامانی بالا و در سمنانی و لاسگردی و شهمیرزا...
-
شمشیر
لغتنامه دهخدا
شمشیر. [ ش ِ / ش َ ] (اِ) سیف . سلاحی آهنین و برنده که تیغه ٔ آن دراز و منحنی و داری یک دمه است . تیغ. (ناظم الاطباء). وجه تسمیه ٔ آن شم شیر است که دم شیر و ناخن شیر است چه شم بمعنی دم و ناخن هر دو آمده است . (از غیاث ) (برهان ). صاحب آنندراج گوید: م...