کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برآرنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برآرنده
لغتنامه دهخدا
برآرنده . [ ب َ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) برآورنده . بناکننده . آفریننده : برآرنده ٔ ماه وکیوان و هورنگارنده ٔ فرّ و دیهیم و زور. فردوسی .چنین گفت کای برتر از جان پاک برآرنده ٔ آتش و بادو خاک . فردوسی .برآرنده ٔ گردگردان سپهرهمو پروراننده ٔ ماه و مهر. ...
-
واژههای مشابه
-
جان برآرنده
لغتنامه دهخدا
جان برآرنده . [ جام ْ ب َ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) گیرنده ٔ جان . جان بدرآورنده . کشنده . ممیت . مقابل جان بخش : به دادآفرینی که دارنده اوست همان جان ده و جان برآرنده اوست .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
مزدبد
لغتنامه دهخدا
مزدبد. [ م ُ دَ ب ِ ] (ع ص ) مسکه برآرنده و صاحب مسکه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
بشری
لغتنامه دهخدا
بشری . [ ب ُ را ] (اِخ ) نام یار برآرنده ٔ یوسف علیه السلام از چاه . (غیاث ) : از پی یوسف کسان بغرض گاه بشری و گه بشیر مباش .سنایی .
-
آنح
لغتنامه دهخدا
آنح . [ ن ِ ] (ع ص ) دم برآرنده از تاسه و جز آن . بسختی نفس کشنده . || آنکه تَنحنح کند. آنکه سینه روشن کند. || مجازاً، بخیل ، یعنی آنکس که چون چیزی از او خواهند تنحنح آرد از بخل . ج ، اُنَّح .
-
انجمن پیوند
لغتنامه دهخدا
انجمن پیوند. [ اَ ج ُ م َ پ َ / پی وَ ] (ص مرکب ) فراهم کننده ٔ جمعیت . گردآورنده ٔ افراد انجمن . (فرهنگ فارسی معین ) : ای برآرنده ٔ سپهر بلندانجم افروز و انجمن پیوند.نظامی .
-
ربابه
لغتنامه دهخدا
ربابه . [ رَ ب َ ] (اِ) رباب .سازی شبیه به طنبور بزرگ که رباب نیز گویند. (ناظم الاطباء). نام سازی معروف و بعضی بر آنند که معرب رَواده است و معنی ترکیبی آن آواز حزین برآرنده ، چه ، رو، آواز حزین و آد، برآرنده ، و «ه » در این ترکیب برای نسبت است . تحقی...
-
جان ده
لغتنامه دهخدا
جان ده . [ دِه ْ ] (نف مرکب ) آفریننده . جان دهنده . بخشنده ٔ روح (در مورد خدا) : ابا رأی او بنده را رای نیست جزاو جانده و چهره آرای نیست . فردوسی .به دادآفرینی که دارنده اوست همان جان ده و جان برآرنده اوست . نظامی . || تازه کننده ٔ جان . مفرح :اوست...
-
رباب
لغتنامه دهخدا
رباب . [ رَ ] (ع اِ) دسته ٔ تیر یا نخی که با آن تیرها را بندند یا پارچه ای که در آن تیرها را پیچند و آن پوست نازکی است که بر دست برآرنده ٔ تیرهای قمار پیچندتا از راه مس کردن تیرها را نشناسد و آن بدین عمل تیر را برای همبازی خود برمی گزیند. (از متن الل...
-
راست ساز
لغتنامه دهخدا
راست ساز. (نف مرکب ) مستقیم کننده . راست کننده . از کجی برآرنده . استقامت دهنده . || (اِ مرکب ) نوعی از فنون سازندگی و صفتی از صفات سازهای ذوالاوتار است . (آنندراج ) (برهان ). یکی از صفات سازهای ذوالاوتار و هم آهنگ . (ناظم الاطباء). || در اصطلاح الکت...
-
میخ کن
لغتنامه دهخدا
میخ کن . [ ک َ ] (نف مرکب ) میخ کننده . که میخ را از جای خویش بکند. برآرنده ٔ میخ از جای : یابوی ریسمان گسل میخ کن ز من مهمیز کله تیز مطلا از آن تو. وحشی .نمی گشت اگر میخکن روز کین نفس کش نمی داشت گاو زمین . نورالدین ظهوری .|| (اِ مرکب ) آلت برآوردن ...
-
مقنن
لغتنامه دهخدا
مقنن . [ م ُ ق َن ْ ن ِ ] (ع ص ) قانون برآرنده و قانون شناس . (غیاث ) (آنندراج ). قانون آور وقانون گذار. (ناظم الاطباء). واضع قانون . قانون گذار. آیین گر. شارع . صادع . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- مقنن قوانین ؛ برقرارکننده ٔ قوانین . (ناظم الاطباء...
-
انجم افروز
لغتنامه دهخدا
انجم افروز. [ اَ ج ُ اَ ] (نف مرکب ) افروزنده و روشن کننده ٔ ستارگان : فلک بر پای دار و انجم افروزخرد را بی میانجی حکمت آموز. نظامی .ای برآرنده ٔ سپهر بلندانجم افروز و انجمن پیوند.نظامی (هفت پیکر ص 2).