کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بذیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بذیم
لغتنامه دهخدا
بذیم . [ ب َ ](ع ص ) قوی و توانا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ازذیل اقرب الموارد). || دهن بدبو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دهنی که بوی آن متغیر باشد. (از ذیل اقرب الموارد). || خردمندی که در خشم از جا نرود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنکه د...
-
واژههای همآوا
-
بزیم
لغتنامه دهخدا
بزیم . [ ب َ ] (ع اِ) بند تره و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شاخه ٔ نازکی که با آن دسته ٔ سبزی را می بندند. (ناظم الاطباء). || فضله ٔ زاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مازاد توشه . (یادداشت بخط دهخدا). || شوربای باقی در تک دیگ بی گوشت . (منتهی ال...
-
جستوجو در متن
-
توانا
لغتنامه دهخدا
توانا. [ ت ُ / ت َ ] (نف ) (از: «توان » + «َا»، پسوند فاعلی یا صفت مشبهه ) قادر. کسی که از عهده ٔ انجام کار برآید. زورمند. نیرومند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). نیرومند. قوی . قادر. مقتدر. (فرهنگ فارسی معین ). نیرومند. قوی . مقتدر. (دهار). قوی . (ربنجنی ...