کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بذال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بذال
/bazzāl/
معنی
سخی؛ بسیاربذلکننده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بخشنده، دستودلباز، کریم، وهاب ≠ خسیس، کنس
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بذال
واژگان مترادف و متضاد
بخشنده، دستودلباز، کریم، وهاب ≠ خسیس، کنس
-
بذال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] bazzāl سخی؛ بسیاربذلکننده.
-
بذال
فرهنگ فارسی معین
(بَ ذّ) [ ع . ] (ص .) بسیار بخشنده .
-
بذال
لغتنامه دهخدا
بذال . [ ب َذْ ذا ] (ع ص ) بخشنده . (مهذب الاسماء). سخت بخشنده . مرد کثیرالجود. بزرگ عطا. بسیارعطا. بسیاربذل . بذول . (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای همآوا
-
بزال
لغتنامه دهخدا
بزال . [ ب ِ ] (ع اِ) آهنی که بدان سوراخ های مبزل شراب و یا سوراخ آوند شراب را گشایند. (ناظم الاطباء). سوراخی که بدان مبزل شراب گشایند. (منتهی الارب ). مته که بدان پیت شراب سوراخ کنند. (یادداشت بخط دهخدا).
-
بزال
لغتنامه دهخدا
بزال . [ ب ُ ] (ع اِ) سوراخی که در آوند شراب کنند تا برآید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنجا که سوراخ کنند از چلیک و پیت شراب تا شراب از آن بیرون کند. (یادداشت بخط دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
دستودلباز
واژگان مترادف و متضاد
بخشنده، بذال، کریم، لوطی ≠ خسیس
-
باسخاوت
واژگان مترادف و متضاد
بخشنده، بذال، سخاوتمند، سخی، کریم، گشادهدست ≠ خسیس
-
خسیس
واژگان مترادف و متضاد
۱. بخیل، تنگنظر، کنس، لئیم، ممسک ۲. پستفطرت، دون، رذل، فرومایه ≠ خراج، بذال ۳. پست، بیارزش
-
نیکودهش
لغتنامه دهخدا
نیکودهش . [ دِ هَِ ] (ص مرکب ) کریم . بذال : ما اَعطاه للمال ؛ چه نیکودهش است . (از منتهی الارب ).
-
بخشنده
واژگان مترادف و متضاد
انفاقگر، باسخاوت، بخشایشگر، بذال، جواد، جوانمرد، خیر، دستودلباز، رحمتگر، سخاوتمند، سخی، فیاض، فیضبخش، کریم، کریمالنفس، گشادهدست، معطی، مکرم، نیکوکار، منان، واهب، وهاب ≠ بخیل، ممسک
-
فرسانی
لغتنامه دهخدا
فرسانی . [ ف َ ] (اِخ ) بذال بن سعدبن خالدبن محمدبن ایوب فرسانی اصفهانی ، مکنی به ابومحمد. وی از محمدبن بکیر الحضرمی روایت کند و ابواحمدبن عدی حافظ را از او روایت است . (اللباب فی تهذیب الانساب ).
-
استحذام
لغتنامه دهخدا
استحذام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: استحذام بذال معجمه همان استخدام است و در فصل میم از باب خاء معجمه مذکور خواهد شد - انتهی . رجوع به استخدام شود.