کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بذار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بذار
لغتنامه دهخدا
بذار. [ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ بذر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از معجم متن اللغة) (از ذیل اقرب الموارد) (شرح قاموس ) (از تاج العروس ).
-
بذار
واژهنامه آزاد
صورت عامیانۀ فعل امر «بگذار».
-
واژههای همآوا
-
بزار
لغتنامه دهخدا
بزار. [ ب َزْ زا ] (اِخ ) احمدبن عمروبن عبدالخالق ، مکنی به ابوبکر. از حافظان و علماء حدیث و اصل وی از بصره بود، او را دو مسند است کبیر و صغیر که مسند کبیر «البحر الزاخر» نام دارد. وی بسال 290 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 1 ص 57).
-
بزار
لغتنامه دهخدا
بزار. [ ب َزْ زا ] (اِخ ) لقب جمعی محدث و شاعر است . رجوع به محاسن اصفهان مافروخی ص 33 و تاریخ الخلفاء ص 251 شود.
-
بزار
لغتنامه دهخدا
بزار. [ ب َزْ زا ] (ع ص ) بلغت اهالی بغداد،فروشنده ٔ روغن . (ناظم الاطباء). روغن کتان فروش . فروشنده ٔ روغن بزرک . (یادداشت بخط دهخدا). اسم آنکه روغن بزور و دانه میگیرد و می فروشد. (از لباب الانساب ).
-
بزار
لغتنامه دهخدا
بزار. [ ب ِ ] (ق مرکب ) (از: ب + زار)در حالت زاری . نالان . خروشان . زاری کنان : گرفتش کمربند و افکندخوارخروشی برآمد ز ترکان بزار.فردوسی .
-
بزار
لغتنامه دهخدا
بزار. [ ب ُ ] (اِخ ) ابزار، که قریه ای است در دوفرسخی نیشابور، و عامه آنرا بزار گویند. و نسبت بدان بزاری شود. و ابواسحاق ابراهیم بن احمدبن محمد بزاری محدث منسوب به آنجاست . (از معجم البلدان ). و رجوع به مرآت البلدان ج 1 ص 199 شود.
-
جستوجو در متن
-
beround
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بذار
-
seit
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بذار
-
thoke
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بذار
-
amowt
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بذار
-
becurse
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بذار
-
thave
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بذار