کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بذاذت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بذاذت
/bazāzat/
معنی
بدحال شدن؛ ژولیدههیئت شدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بذاذت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: بذاذة] [قدیمی] bazāzat بدحال شدن؛ ژولیدههیئت شدن.
-
واژههای همآوا
-
بضاضة
لغتنامه دهخدا
بضاضة. [ ب َ ض َ ] (ع مص )تنک پوست و آکنده گوشت گردیدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). نازک پوست شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).
-
بضاضة
لغتنامه دهخدا
بضاضة. [ب ُ ض َ ] (ع اِ) آب اندک ، یقال : ما فی السقاء بضاضة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آب اندک ، یقال : ما فی السقاءبضاضة؛ در این مشک آب کمی هم نیست . (ناظم الاطباء).
-
بزازت
لغتنامه دهخدا
بزازت . [ ب ِ زَ ] (ع اِمص ) حرفه ٔ بزاز. (یادداشت بخط دهخدا). بزازة. شغل و حرفه ٔ بزاز. جامه و متاع فروشی . (ناظم الاطباء).
-
بزازة
لغتنامه دهخدا
بزازة. [ ب ِ زَ ] (ع اِمص ) جامه و متاع فروشی . شغل بزاز. (ناظم الاطباء). بزازت .
-
بذاذة
لغتنامه دهخدا
بذاذة. [ ب َ ذَ ] (ع مص ) بدحال شدن . بذاذ. بَذَذ. بذوذة. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از المصادر زوزنی ). || (اِ) بدحالی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
بدحالی
لغتنامه دهخدا
بدحالی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) بدی وضع و حالت . ناخوشی . (از ناظم الاطباء). ضراء. (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ). ضر. ضرر. ضاروراء. رثاثة. رثوثة. بذاذت . (منتهی الارب ) : مردی با اسپی نزدیک من فرستاد که چنانکه هستی برنشین و نزدیک من آی . من...