کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بذاذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بذاذ
لغتنامه دهخدا
بذاذ. [ ب َ ] (ع مص )بدحال شدن . بذاذة. بَذَذ. بذوذة. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از معجم متن اللغة).
-
واژههای همآوا
-
بزاز
واژگان مترادف و متضاد
پارچهفروش، جامهفروش
-
بزاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] bazzāz پارچهفروش؛ کسی که انواع پارچههای پشمی و نخی میفروشد.
-
بزاز
فرهنگ فارسی معین
(بَ زّ) [ ع . ] (ص .) پارچه فروش ، جامه - فروش .
-
بضاض
لغتنامه دهخدا
بضاض . [ ب ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ بَضوض . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ بضوض بمعنی چاه کم آب . (آنندراج ). رجوع به بضوض شود.
-
بزاز
لغتنامه دهخدا
بزاز. [ ب َ ] (اِ) تسمه ٔ چرمی و بند کفش . (ناظم الاطباء).
-
بزاز
لغتنامه دهخدا
بزاز. [ ب َزْ زا ] (اِخ ) شهرکیست میان مذار و بصره در کنار شهر میسان . (از معجم البلدان ).
-
بزاز
لغتنامه دهخدا
بزاز. [ ب َزْ زا ] (ع ص ، اِ) جامه فروش ، چرا که بَزّ بعربی جامه را گویند. (از غیاث اللغات از کشف و مؤید). جامه و متاع فروش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جامه و متاع فروش و آنکه پارچه های پنبه ای مانند چیت وچلوار و جز آن می فروشد. (ناظم الاطباء) : سا...
-
بزاز
لغتنامه دهخدا
بزاز. [ ب ُ ] (اِ) خانه ٔ درودگران یا کفش فروشان . (ناظم الاطباء).
-
بزاز
لغتنامه دهخدا
بزاز.[ ب َزْ زا ] (اِخ ) حسن بن حسین . از شعرا و علمای موصل است . رجوع به الاعلام زرکلی و معجم المطبوعات شود.
-
جستوجو در متن
-
بذوذة
لغتنامه دهخدا
بذوذة. [ب ُذو ذَ ] (ع مص ) بدحال شدن . بذاذ. بذاذة. بذذ. (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به بذاذ شود.
-
بذذ
لغتنامه دهخدا
بذذ. [ ب َ ذَ ] (ع مص ) بدحال شدن . بذاذ. بذاذة. (از منتهی الارب ). و رجوع به بذاذ شود.
-
بذاذة
لغتنامه دهخدا
بذاذة. [ ب َ ذَ ] (ع مص ) بدحال شدن . بذاذ. بَذَذ. بذوذة. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از المصادر زوزنی ). || (اِ) بدحالی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).