کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدیع بلخی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مجابات
لغتنامه دهخدا
مجابات . [ م ُ ] (ع اِ) سخنهای جواب داده شده . (غیاث ) (آنندراج ). || به اصطلاح ، شاعری شعر موزون سازد و دیگری از روی امتحان جواب آن گوید و آن سه قسم است : اگر مجیب در درجه ٔاعلی است آن را تنبیه گویند و اگر ادنی است متابعت و تتبع و اگر متساوی الدرجه ...
-
شنوشه
لغتنامه دهخدا
شنوشه . [ش َ / ش ِ نو ش َ / ش ِ ] (اِ) شنوسه . سنوسه . اشنوسه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). هوایی باشد که از راه دماغ به جلدی و تندی تمام بی اختیار برآید و آن را به عربی عطسه گویند. (برهان ). عطسه . (فرهنگ جهانگیری ) (صحاح الفرس ) (انجمن آرا). در یکی از...
-
بتخانه
لغتنامه دهخدا
بتخانه . [ ب ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خانه ٔ بتان . مرکز و معبد بتها. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). خانه ٔ بت . جای بت . هیکل . (دهار). بیت الصنم . بتکده . فغستان . بهار. بغستان . بیت الاصنام . دارالاوثان . دارالاصنام . فرخار. (یادداشت مؤلف ). معبد ...
-
علم
لغتنامه دهخدا
علم . [ ع ِ ] (ع مص ) دانستن . || یقین کردن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || دریافتن . (منتهی الارب ). ادراک . (اقرب الموارد). || استوار کردن . (از منتهی الارب ). اتقان . (از اقرب الموارد). || (اِمص ، اِ) یقین . || فضل . (ن...
-
نو
لغتنامه دهخدا
نو. [ ن َ / نُو ] (ص ) نقیض کهنه . (برهان قاطع) (انجمن آرا). تازه . (ناظم الاطباء). جدید. (دهار). حادث . حدیث . (السامی ) : بدان نامورگفت پاسخ شنویکایک ببر پیش سالار نو. فردوسی .ز دستور پرسیم یکسر سخن چو کاری نو افکند خواهیم بن . فردوسی .هر روز شادی ...
-
مدح
لغتنامه دهخدا
مدح . [م َ ] (ع اِمص ) ستایش . ثنای به صفات جمیله . وصف به جمیل . توصیف به نیکوئی . مدحت . مدیح . مدیحه . نقیض هجا. نقیض ذم . (یادداشت مؤلف ). آفرین . تحسین . تمجید. مقابل هجو : آفرین و مدح سود آید تراگر به گنج اندر زیان آید همی . رودکی .تا زنده ام ...
-
ناچخ
لغتنامه دهخدا
ناچخ . [ چ َ ] (اِ)تبرزین . || سنان و نیزه ٔ دوشاخه . پیکان دوشاخه . || نیزه . نیزه ٔ کوچک . صاحب برهان قاطع آرد: تبرزین را گویند و آن نوعی از تبر است که سپاهیان بر پهلوی زین اسب بندند و بعضی گویند سنانی است که سر آن دو شاخ باشد و نیزه ٔ کوچک را نیز ...
-
مجرد
لغتنامه دهخدا
مجرد. [ م ُ ج َ ر رَ ] (ع ص ) برهنه . عریان . (ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- فلان حسن المجرد؛ فلان در برهنگی خوش و آکنده گوشت است . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || برکشیده (تیغ). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سیف مجرد؛ شمشیر کشیده ....
-
مربع
لغتنامه دهخدا
مربع. [ م ُ رَب ْ ب َ ] (ع ص ، اِ) هر چیز که چهارگوشه باشد. (غیاث اللغات ). چهارگوشه از هر چیزی . (منتهی الارب ). چهارگوشه . چهارسو. که صاحب ارکان اربعه است . (زمخشری ) (یادداشت مؤلف ).چهارکرانه . || هر چیز که عرض و طول آن برابر باشد. (غیاث اللغات )...
-
صورت
لغتنامه دهخدا
صورت . [ رَ ] (ع اِ) صورة. هیأت . خلقت . (السامی ). شکل . شاره . تمثال . نقش . نگار : ای قامت تو بصورت کاونجک هستی تو بچشم هر کسی بلکنجک . شهید بلخی .ای عاشق دلسوزه بدین جای سپنجی همچون شمنی چینی بر صورت فرخار. (منسوب به رودکی ).غریب نایدش از من غری...
-
تر
لغتنامه دهخدا
تر. [ ت َ ] (ص ) نقیض خشک باشد. (برهان ). آب رسیده . (فرهنگ رشیدی ). ضد خشک . (انجمن آرا). آبدار. (آنندراج ). چیزی که دارای بلّت باشد. مقابل خشک . نمدار و مرطوب . (ناظم الاطباء). محمد معین درحاشیه ٔ برهان آرد: گورانی تر ، خیس . فریزندی و نطنزی و یرنی...
-
رقم
لغتنامه دهخدا
رقم . [ رَ ق َ ] (ع اِ) یا رَقِم . بلا و سختی . (ناظم الاطباء). سختی و بلا. (از منتهی الارب ). سختی . (مهذب الاسماء). || روزی است از روزهای تازیان . (ناظم الاطباء). یوم الرَقَم یا یوم الرَقم روزی است از روزهای عرب . (منتهی الارب ). رجوع به رَقم شود. ...
-
شکل
لغتنامه دهخدا
شکل . [ ش َ ] (ع اِ) مانند. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن ص 62) (زمخشری ). شبه . مثل . (از اقرب الموارد). || همانندی . (از اقرب الموارد). || هر چیز صالح وموافق . تقول : هذا من هوای و من شکلی ؛ این موافق میل...
-
طبع
لغتنامه دهخدا
طبع. [ طَ ] (ع اِ) سرشت که مردم بر آن آفریده شده . ج ، طباع . (منتهی الارب ). خوی . (دستور اللغة ادیب نطنزی ). طبیعت . (مهذب الاسماء). آخشیج . (فرهنگ خطی اسدی متعلق به نخجوانی ). سرشت . (مقدمة الادب زمخشری ). خلقت . فطرت . طینت . خمیره . جبلت . نهاد....
-
عروض
لغتنامه دهخدا
عروض . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) شتر ماده ٔ ریاضت نایافته . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || کرانه و گوشه . (منتهی الارب ). ناحیه . (از اقرب الموارد). || راه در کوه . (منتهی الارب ). راه که در دامنه ٔ کوه و در تنگنا باشد. ج ، عُرُض . (اقرب الموارد). || مضم...