کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدیع ال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بَدِيعُ
فرهنگ واژگان قرآن
آنکه بدون الگو ونمونه چيزي را خلق مي کند-پديد آورنده
-
بدیعالزمان
فرهنگ نامها
(تلفظ: badieozzamān) (عربی) نادر روزگار ، آن که در زمان خود یگانه است و نظیری ندارد .
-
علم بدیع
فرهنگ واژههای سره
دانش نوآور
-
بدیع الجمال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] badioljamāl نیکورو؛ زیبا؛ خوبرو.
-
بدیع الزمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] badi'oz[z]amān طرفۀ روزگار.
-
امیرمحمد بدیع
لغتنامه دهخدا
امیرمحمد بدیع. [ اَ می م ُ ح َم ْ م َ دِ ب َ ] (اِخ ) قاضی هروی ، پسر امجد قاضی . از علماء و سادات هرات بود. شعر می سروده و در تاریخ صاحب اطلاع بوده است . رجوع به دایرةالمعارف آریانا شود.
-
بدیع اسطرلابی
لغتنامه دهخدا
بدیع اسطرلابی . [ ب َ ع ِ اُ طُ ] (اِخ ) رجوع به هبةاﷲبن حسین بن یوسف اسطرلابی شود.
-
بدیع بلخی
لغتنامه دهخدا
بدیع بلخی . [ ب َ ع ِ ب َ ] (اِخ ) ابومحمد بدیعبن محمدبن محمود بلخی . از شاعران نیمه ٔ دوم قرن چهارم هجری و معاصر طاهربن فضل بن محمد چغانی (درگذشته بسال 381 هَ . ق .) و همچنین معاصر دقیقی بوده است . از اشعار او در لباب الالباب چ لیدن ج 2صص 22 - 23 چ ...
-
بدیع تونی
لغتنامه دهخدا
بدیع تونی . [ ب َ ع ِ ] (اِخ ) از نثرنویسان قرن دوازدهم هجری و در خدمت داراشکوه شغل دیوانی داشته است و بنا بنوشته ٔ بهار در سبک شناسی لطایف الاخبار از اوست . رجوع به سبک شناسی ج 3 ص 296 ببعد شود.
-
منتجب الدین بدیع
لغتنامه دهخدا
منتجب الدین بدیع. [ م ُ ت َ ج َ بُدْ دی ن ِ ب َ ] (اِخ ) رجوع به علی جوینی بن احمد شود.
-
بدیع اتابک جوینی
لغتنامه دهخدا
بدیع اتابک جوینی . [ ب َ اَ ب َ ک ِ ج ُ وَ ] (اِخ ) منتجب الدین ... صاحب عتبةالکتبه است . رجوع به منتجب الدین شود.
-
جستوجو در متن
-
ش
لغتنامه دهخدا
ش . (حرف ) حرف شانزدهم از الفبای فارسی و سیزدهم از حروف هجای عرب و بیست و یکم از حروف ابجد و در حساب ترتیبی نماینده ٔ عدد شانزده است و به حساب جُمَّل آن را به سیصد دارند. نام آن در فارسی و عربی شین است . در تهجی عبرانی که اصل تهجّی عربی است نام این ح...