کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدیع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
منتجب الدین بدیع
لغتنامه دهخدا
منتجب الدین بدیع. [ م ُ ت َ ج َ بُدْ دی ن ِ ب َ ] (اِخ ) رجوع به علی جوینی بن احمد شود.
-
بدیع اتابک جوینی
لغتنامه دهخدا
بدیع اتابک جوینی . [ ب َ اَ ب َ ک ِ ج ُ وَ ] (اِخ ) منتجب الدین ... صاحب عتبةالکتبه است . رجوع به منتجب الدین شود.
-
جستوجو در متن
-
بدیعه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: بدیعَة، جمع: بَدایع] [قدیمی] badi'e = بدیع
-
بدایع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بدائع، جمعِ بَدیعَة] badāye' = بدیع
-
farish
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بدیع
-
یدیع
لغتنامه دهخدا
یدیع. [ ی َ ] (اِخ ) بدیع که آبی است به نزدیک وادی قری که به آن نخلستان است . (از منتهی الارب ، در ماده ٔ بدیع). رجوع به بدیع شود.
-
نغز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] naqz هر چیز عجیب و بدیع که دیدنش خوشایند باشد؛ خوب؛ نیکو؛ لطیف؛ بدیع.
-
استبداع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'estebdā' چیزی را تازه و بدیع دانستن.
-
استبداع
لغتنامه دهخدا
استبداع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بدیع شمردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (زوزنی ). بدیع داشتن . بدیع دیدن . نو شمردن .
-
ابتکاری
واژگان مترادف و متضاد
ابداعی، بدیع، تازه، نو
-
کنجک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] konjak تازه؛ نو؛ بدیع؛ طرفه.
-
فافا
فرهنگ فارسی معین
(ص .) هر چیز خوب و بدیع و زیبا.
-
کاتب
لغتنامه دهخدا
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) بدیع. طرادبن علی بن عبدالعزیز ابوفراس السلمی الدمشقی . رجوع به بدیع (کاتب ) و طرادبن علی شود.
-
بدع
لغتنامه دهخدا
بدع . [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بدیع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به بدیع شود.
-
نغز
فرهنگ فارسی معین
(نَ) (ص .) خوب ، نیک ، بدیع .