کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدیعة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدیعة
لغتنامه دهخدا
بدیعة. [ ب َ ع َ ] (ع ص ) مؤنث بدیع. نو بیرون آورده شده . ج ، بدایع. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
بدیعه
فرهنگ نامها
(تلفظ: badiee) (عربی) (مؤنث بدیع) نوآیین ، تازه ، جدید ؛ زیبا ؛ جالب ، شگفت انگیز ، نادر .
-
بدیعه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: بدیعَة، جمع: بَدایع] [قدیمی] badi'e = بدیع
-
واژههای همآوا
-
بدیئة
لغتنامه دهخدا
بدیئة. [ ب َ ءَ ] (ع اِ) آغاز. || سخن نااندیشیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
بدایع
فرهنگ فارسی معین
(بَ یِ) [ ع . بدائع ] ( اِ.) جِ بدیعه ؛ تازه ها، نوها.
-
بدائع
لغتنامه دهخدا
بدائع. [ ب َ ءِ ] (ع ص ِ، اِ) بدایع. ج ِبدیعة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ج ِ بدیع. (یادداشت مؤلف ). رجوع به بدایع و بدیعة شود.
-
جنونی بخاری
لغتنامه دهخدا
جنونی بخاری . [ ج ُ ی ِ ب ُ ] (اِخ ) یا جنونی بدخشانی . ازبزرگان است و رساله ای مستقل در معما دارد. وی در صنایع بدیعه مهارت داشت . رجوع به الذریعه 9:207 شود.
-
خلاقة
لغتنامه دهخدا
خلاقة. [ خ َل ْ لا ق َ ] (ع ص ) مؤنث خَلاّ ق . (از ناظم الاطباء).- قوه ٔ خلاقة ؛قوتی که ایجاد صور بدیعه می کند.
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن یحیی النقّاش الاندلسی . شهیر بابن الزرقالة المغربی القرطبی . وی مخترح آلت بدیعه ٔ نجومی موسوم به زرقاله است که رسائل عدیده در باب آن تألیف شده است . (کشف الظنون ).
-
ابن سکره
لغتنامه دهخدا
ابن سکره . [ اِ ن ُ س ُک ْ ک َ رَ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲبن محمد شاعر. از اخلاف مهدی خلیفه ٔ عباسی . وفات 385 هَ .ق . دیوانی مشتمل بر پنجاه هزار بیت داشته است .و او در تشبیهات بدیعه و مجون و فکاهه معروف است .
-
بدع
لغتنامه دهخدا
بدع . [ ب ِ ] (ع ص ) نو بیرون آمده نه بر مثالی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نوآورد. (مهذب الاسماء). نو. (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ). چیز نو و شگفت . بدیع. بدیعه . (یادداشت مؤلف ). نو بیرون آمده . نوآمده . پیشین : قل م...
-
حرانی
لغتنامه دهخدا
حرانی . [ ح َرْ را ] (اِخ ) سلیمان بن عمربن سالم بن المشدحرانی ، ملقب به جمال الدین ، مکنی به ابوالربیع حنبلی . متوفی 622 هَ . ق . او راست : اعتقاد اهل حران . الراجح فی الاصول . صرف الالتباس عن بدیعة قرائةالاخماس . نفی الاَّفات عن آیات الصفات . (هدیة...