کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدید و ندید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدید و ندید
لغتنامه دهخدا
بدید و ندید. [ ب َ دی دُ ن َ ] (ص مرکب ) پست و دون همت و کوتاه نظر. (لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). ندید بدید.
-
واژههای مشابه
-
نَدید بَدید
لهجه و گویش تهرانی
نوکیسه
-
جستوجو در متن
-
ندید
لغتنامه دهخدا
ندید. [ ن َ ] (ع اِ) مانند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (دهار). همتا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء). ند. (اقرب الموارد). نظیر. (غیاث اللغات ). شبیه . عدیل . مثل . ج ، نُدَداء، انداد : شمه ٔ خلق تو...
-
تازه
فرهنگ فارسی معین
(زِ) 1 - (ص .) نو، جدید. 2 - مجازاً خرم ، شاداب . 3 - بدیع . 4 - (ق .) اخیر، اخیراً. ؛~به دوران رسیده کنایه از: کسی که تازه به مقامی رسیده و خود را گم کرده ، ندید بدید، نوکیسه .
-
سالار پرده
لغتنامه دهخدا
سالار پرده . [ رِ پ َ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حاجب . دربان . حاجب بزرگ : چو سالار پرده سپهبد بدیدرها کردنش هیچگونه ندید. (شاهنامه چ بروخیم ج 1 حاشیه ص 231).رجوع به سالاربار و سالار شود.
-
نارسید
لغتنامه دهخدا
نارسید. [ رَ ] (ن مف مرکب ) نرسیده . کال . نارس . نارسیده . || کودک . نابالغ. تازه سال . اندک سال : چو افراسیابش به هامون بدیدشگفتید از آن کودک نارسید. فردوسی .کس اندر جهان کودکی نارسیدبدین شیرمردی و گردی ندید. فردوسی .چه مایه زن و کودک نارسیدکه زیر ...
-
شهرگشای
لغتنامه دهخدا
شهرگشای . [ ش َ گ ُ ] (نف مرکب ) شهرگشا. گشاینده ٔ شهر. فاتح . رجوع به شهرگشا شود : مَثَل جنبش سیمرغ چه چیز است بگوی مَثَل جنبش شاه آن ملک شهرگشای . فرخی .میر ابواحمدبن محمود آن شهرگشای میر ابواحمدبن محمود آن قلعه ستان . فرخی .همی ندید که بر گاه شار ...
-
دیده گه
لغتنامه دهخدا
دیده گه . [ دی دَ / دِ گ َهَْ ] (اِ مرکب ) (از: دید + هَ + گه ، مخفف گاه ) دیدگاه . جای نشستن دیده بان . (برهان ). دیدگاه . (شرفنامه ٔ منیری ). رصدگاه . مرصاد. مرصد : نوندی بیفکند پس دیده بان از آن دیده گه تا در پهلوان . فردوسی .همی رفت تا مرز توران ...
-
ناپدید شدن
لغتنامه دهخدا
ناپدید شدن . [ پ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ناپدید گشتن . پنهان گشتن . (ناظم الاطباء). ناپیدا شدن . مخفی شدن . نهان شدن : صبح شباهنگ قیامت دمیدشد علم صبح روان ناپدید. خاقانی .و اعلام ظلام در افق باختر ناپدید شد. (سندبادنامه ص 328). و زاغ شام در زوایای مغر...
-
ناپدید کردن
لغتنامه دهخدا
ناپدید کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پوشاندن . پنهان کردن . نهفتن . اخفاء. استتار. مخفی داشتن : چو کاموس دست و گشادش بدیدبزیر سپر کردسر ناپدید. فردوسی .چو اسفندیار آن شگفتی بدیددو رخ کرد از خواهران ناپدید. فردوسی .هنرهام هر کس شنیده ست و دیدتو آن ...
-
بادسرد
لغتنامه دهخدا
بادسرد. [ دِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) باد خنک . بادی که با سرما همراه باشد. مقابل باد گرم و سوزان . ریح خازِم ؛ باد سرد. ریح خارِم ؛ باد سرد. هوف [ هََ / هو ]؛ باد سرد. (منتهی الارب ):بس باد جهد سرد ز کُه لاجرم اکنون چون پیر که یاد آیدش از روز ج...
-
فال
لغتنامه دهخدا
فال . (ع اِ) در عربی فَأل با همزه . شگون . ضد طیره ، بمعنی نیک و بد هر دو استعمال نمایند. (منتهی الارب ). اغور. آغال . شگون . (ناظم الاطباء) : من این نامه فرخ گرفتم به فال همی رنج بردم به بسیار سال . فردوسی .جهانجوی را آن بد آمد به فال بفرمود کش سر ...
-
ناپدید
لغتنامه دهخدا
ناپدید. [ پ َ ] (ص مرکب ) ناپیدا. (آنندراج ). پیدا نشده . (ناظم الاطباء). نهفته . پنهان . خفی . غیربارز. ناپدیدار. نامشهود. غایب : پدید تنبل او ناپدید مندل اوی دگر نماید و دیگر بود بسان سراب . رودکی .که اکنون شما را بدین برزکوه بباید بدن ناپدید از گر...