کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدکاره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بدکاره
معنی
( ~. رِ) (ص مر.) 1 - آن که مرتکب کارهای بد شود، بدکردار. 2 - شریر، موذی . 3 - فاسق ، زناکار، روسپی .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدکاره
فرهنگ فارسی معین
( ~. رِ) (ص مر.) 1 - آن که مرتکب کارهای بد شود، بدکردار. 2 - شریر، موذی . 3 - فاسق ، زناکار، روسپی .
-
بدکاره
لغتنامه دهخدا
بدکاره . [ ب َ رَ / رِ ] (ص مرکب ) بدعمل (زن ). زن تباهکار.زانیه . هرزه . فاجر. (یادداشت مؤلف ) : زاهد... خانه ٔ زن بدکاره ای مهمان شد. (کلیله و دمنه ).
-
واژههای مشابه
-
بدکاره خونه
لهجه و گویش تهرانی
خانه فساد
-
جستوجو در متن
-
گیس بریده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گیسوبریده› [عامیانه، مجاز] gisboride زن بدکاره.
-
قحبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: قحبَة، جمع: قِحاب] qahbe زن بدکاره؛ روسپی.
-
راکاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] rākāre بدکاره؛ فاحشه؛ قحبه؛ روسپی.
-
queans
دیکشنری انگلیسی به فارسی
queans، بدکاره، فاحشه، دختر
-
سوتران
واژهنامه آزاد
(لری شوهانی) به زنان بدکاره گفته می شود.
-
غرزن
فرهنگ فارسی معین
(غَ زَ) (ص مر.) 1 - زن بدکاره ، روسپی . 2 - مردی که زن بدکاره دارد.
-
راکاره
فرهنگ فارسی معین
(رِ) (ص .) زن بدکاره ، روسپی .
-
روسپی
فرهنگ فارسی معین
(سْ) [ په . ] (ص .) زن بدکاره .
-
روسپی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: rōspīk] ‹روسفی› ruspi زن بدکار؛ بدکاره؛ فاحشه؛ خُشنی.
-
سوزمانی
واژگان مترادف و متضاد
بدکاره، فاحشه، روسپی، جنده، سوزهمانی ≠ عفیف، نجیب