کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدک
لغتنامه دهخدا
بدک . [ ] (اِ) هبو. هوو. وسنی . بنانج . بنانجه . نباخ . نباج . آموسنی . ضره . (یادداشت مؤلف ): زن گفت یا قاضی اگر نفقه کم دهد روا دارم و اگر برگ خانه نکند روا دارم و کذا فی الضرب و الشتم و الحبس ولیکن نگر تا بر سر من بدک نگیرند. (تفسیر سوره ٔ یوسف ،...
-
بدک
لغتنامه دهخدا
بدک . [ ب َ دَ ] (اِخ ) دهی از بخش مرکزی شهرستان بندرعباس است که 190 تن سکنه دارد. محصول آن خرما و غلات است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 8).
-
بدک
لغتنامه دهخدا
بدک . [ ب َ دَ ] (ص مصغر) مصغر بد، اغلب در نفی بکار رود: بدک نیست ؛ پر بد نیست . خوب است . تو هم بدک نیستی . (از یادداشتهای مؤلف ).
-
بدک
لغتنامه دهخدا
بدک .[ ب ُ دَ ] (اِ) مرغ سلیمان . هدهد. (برهان قاطع) (ازناظم الاطباء) (از آنندراج ). و رجوع به بدبدک شود.
-
بدک
لهجه و گویش تهرانی
نه چندان بد: بدک نیست!
-
واژههای مشابه
-
بد ،بدک
لهجه و گویش تهرانی
بد:کم بدک نیست،پُر بدک نیست
-
پُر بَدَک نیست
لهجه و گویش تهرانی
خیلی بد نیست.کم بدک نیست= خیلی بد است
-
جستوجو در متن
-
ابوالاخبار
لغتنامه دهخدا
ابوالاخبار. [ اَ بُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) پوپو. پوپوک . هدهد. (المزهر). ابوالربیع. (مهذب الاسماء). ابوتمامه . پوپه . بُدک . مرغ سلیمان . مرغ نامه بر. کوکله . بوبو. بوبک .
-
ابوالربیع
لغتنامه دهخدا
ابوالربیع. [ اَ بُرْ رَ ] (ع اِ مرکب ) هُدهُد. (مهذب الاسماء). پوپو. پوپوک . شانه سر. ابوالاخبار. ابوتمامه . پوپه . بُدَک . مرغ سلیمان . مرغ نامه بر. کوکله . بوبو. بوبک . ابوالروح .
-
ابوتمامه
لغتنامه دهخدا
ابوتمامه . [ اَ ت َ م َ ] (ع اِ مرکب ) هدهد. پوپو. پوپوک . شانه سر. ابوالاخبار. ابوالربیع. پُوپَه . بُدَک . مرغ سلیمان . مرغ نامه بر. کوکله . بوبو. بوبک .
-
برگ
لغتنامه دهخدا
برگ . [ ب َ ] (اِ) آن جزء از هر گیاهی که نازک و پهن است و از کناره های ساقه و یا شاخه های باریک میروید. (ناظم الاطباء). به عربی ورق گویند. (از برهان ). جزوی از گیاه که نازک و پهن است و از کناره های ساقه یا شاخه ها روید وبیشتر برنگ سبز است . اندامی از...