کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدپیله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بدپیله
/badpile/
معنی
۱. بدکینه.
۲. کسی که در امری یا خواستن چیزی بسیار اصرار کند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. سمج، کنه، مصر
۲. انتقامجو، بدکینه، کینهجو، منتقم ≠ باگذشت
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدپیله
واژگان مترادف و متضاد
۱. سمج، کنه، مصر ۲. انتقامجو، بدکینه، کینهجو، منتقم ≠ باگذشت
-
بدپیله
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] badpile ۱. بدکینه.۲. کسی که در امری یا خواستن چیزی بسیار اصرار کند.
-
بدپیله
فرهنگ فارسی معین
( ~. لِ) (ص مر.) سِمج ، سخت انتقام .
-
بدپیله
لغتنامه دهخدا
بدپیله . [ ب َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) بدکینه . سخت انتقام . (فرهنگ فارسی معین ). موذی باابرام و معربد. عربده جو. مرس . (یادداشت مؤلف ). غوغاطلب . هنگامه جو. پرخاش جو.
-
واژههای مشابه
-
پیله ای، بدپیله
لهجه و گویش تهرانی
سمج
-
واژههای همآوا
-
بد پیله
لهجه و گویش تهرانی
سِمِج
-
جستوجو در متن
-
بدپیلگی
لغتنامه دهخدا
بدپیلگی . [ ب َ ل َ / ل ِ ] (حامص مرکب ) عمل بدپیله . (یادداشت مؤلف ). رجوع به بدپیله شود.
-
کنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kane ۱. (زیستشناسی) جانوری از خانوادۀ بندپایان با زندگی انگلی که بهوسیلۀ خرطوم خود خون حیوانات را میمکد.۲. (اسم، صفت) [مجاز] کسی که در امری سماجت بسیار کند؛ بدپیله؛ سمج: عجب آدم کنهای هستی!.
-
پیله
لغتنامه دهخدا
پیله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) محفظه ٔ ابریشمین کرم ابریشم . ماده ای که کرم ابریشم از لعاب دهن دور خود می تند و در ساخت ابریشم بکار می آید. (فرهنگ نظام ). بادامه . آن بادامچه بود که ابریشم ازاو گیرند. (لغت نامه ٔ اسدی ). اصل ابریشم و غوزه ٔ ابریشم که کرم ...