کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بده کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بده و بستان
لغتنامه دهخدا
بده و بستان . [ ب ِ دِ هَُ ب ِ ] (اِ مرکب ) بده بستان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به بده بستان شود.
-
خواجه بده رسان
لغتنامه دهخدا
خواجه بده رسان . [ خوا / خا ج َ / ج ِ ب ِ دِه ْ رَ / رِ ] (نف مرکب ) سخت متفحص . سخت خبرجوی . آنکه از کار کسان آگاهی خواهد. خبرکش . (یادداشت بخط مؤلف ). || کنایه از توشه ٔ اندک . || رفیق ناموافق . || چارپای لنگ . || معیشت کم . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ...
-
بده بستون کار
لهجه و گویش تهرانی
حسابگر،کاسب مسلک
-
بده و بستان
فرهنگ گنجواژه
داد و ستد، معامله.
-
یک لیوان آب به من بده.
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: itâ livân ow men de. طاری: yeg livân ow mun te. طامه ای: i livân ow be mun de. طرقی: itâ livân ow mo te. کشه ای: itâ livân ow hâte. نطنزی: itâ livân ow be mon de.
-
جستوجو در متن
-
listen
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گوش بده، گوش دادن، شنیدن، پذیرفتن، استماع کردن، پیروی کردن از
-
اِخ کردن
لهجه و گویش تهرانی
پرداخت کردن(زورکی)، پس دادن .اِخ کن بیاد: بده
-
discharges
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تخلیه، ترشح، بده، انفصال، خلع، عزل، خالی کردن، مرخص کردن، معزول کردن، درکردن، اداء کردن، ترشح کردن، منفصل کردن، خارج کردن
-
discharge
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تخلیه، ترشح، بده، انفصال، خلع، عزل، خالی کردن، مرخص کردن، معزول کردن، درکردن، اداء کردن، ترشح کردن، منفصل کردن، خارج کردن
-
testify
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شهادت بده، شهادت دادن، گواهی دادن، تصدیق کردن
-
show
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نشان بده، نمایش، نشان، نشان دادن، اثبات، مظهر، ارائه، جلوه، فهماندن، نمایاندن، نمودن، ابراز کردن
-
ترش لگامی کردن
لغتنامه دهخدا
ترش لگامی کردن . [ ت ُ / ت ُ رُ ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) توسنی کردن . بدلگامی کردن . سرکشی کردن : باوی [ اسب ] به چربی گوی و رخساره ٔ او بمال تا بر دست تو خو کند، آنگه پاره ای نمک اندر دست بده تا بخوردو مزه یابد و خو کند و ترش لگامی نکند. (فرسنامه ).
-
گلگون کردن
لغتنامه دهخدا
گلگون کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سرخ کردن : شوم جامه ٔ رزم بیرون کنم به می روی پژمرده گلگون کنم . فردوسی .زردرویی میکشم زآن طبعنازک بی گناه ساقیا جامی بده تا چهره را گلگون کنم .حافظ.
-
تزهد
لغتنامه دهخدا
تزهد. [ ت َ زَهَْ هَُ ] (ع مص ) عبادت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).زهد نمودن . (زوزنی ). پارسایی کردن . (دهار). زهد نمودن و عبادت کردن . (آنندراج ). تعبد. (اقرب الموارد). برای عبادت ترک دنیا کردن . (از المنجد) : بده جام ف...
-
تبذل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tabazzol ۱. درباختن و ترک کردن چیزی: ◻︎ چو عمر دادی دنیا بده که خوش نبود / به صد خزینه تبذل به دانگی استقصا (خاقانی: ۷ حاشیه).۲. خوشرویی کردن.۳. گشادهرویی.