کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدن نما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گودی (بدن و زنخدان و گونه)
دیکشنری فارسی به عربی
دمل
-
باحمام افتاب پوست بدن راقهوه ای کردن
دیکشنری فارسی به عربی
سمرة
-
یخ زدگی بافت بدن در اثر سرما
دیکشنری فارسی به عربی
عضة الثلج
-
از مرکز بدن دور کردن (طب)
دیکشنری فارسی به عربی
اختطف
-
عدم وجود رنگ دانه در بدن
دیکشنری فارسی به عربی
برص
-
تحولا ت بدن موجود زنده برای حفظ حیات
دیکشنری فارسی به عربی
ايض
-
قهوه ای شدن پوست بدن در اثر افتاب
دیکشنری فارسی به عربی
سمرة الشمس
-
محل انشعاب بدن انسان (چون زیر بغل ومیان دوران)
دیکشنری فارسی به عربی
عکاز
-
تیغ یا برامدگی های بدن موجوداتی مثل جوجه تیغی
دیکشنری فارسی به عربی
عمود فقري
-
روش چینی بی حس سازی بوسیله ء فروکردن سوزن در بدن
دیکشنری فارسی به عربی
وخز بالابر
-
جستوجو در متن
-
نما
فرهنگ فارسی معین
(نَ یا نُ) (اِ.) 1 - قسمت خارجی ساختمان . 2 - (اِفا.) در ترکیب به معنی «نماینده » (که می نمایاند) می آید: «رونما»، «قبله نما»، «بدن نما». 3 - صورت ظاهری .
-
حبیب ا
لغتنامه دهخدا
حبیب ا. [ ح َ بُل ْ لاه ] (اِخ )(میرزا...) یکی از شعرای ایران . بیت ذیل از اوست :هر ذره ام بیادت از بس که باصفا شدآیینه های داغم آخر بدن نما شد.(از قاموس الاعلام ترکی ).
-
غذاء
لغتنامه دهخدا
غذاء. [ غ ِ ] (ع اِ) خورش .(منتهی الارب ). خوردنی که نشو و نمای تن و قوام تمام بدن بدان است و با لفظ چیدن و کردن مستعمل . (آنندراج ). خوراک و آشامیدنی که بدان اغتذاء شود. ج ، اغذیه .(اقرب الموارد). || پرورش که بدان بالیدگی و آراستگی جسم است . (منتهی ...
-
راستی
لغتنامه دهخدا
راستی . (اِخ ) امیر راستی اصلش از سادات تبریز است ولی خود در خراسان نشو و نما یافته است . او دارای طبعی شیوا و رسا و طبیعتی بلند و والا بوده است . راستی در دوران تصدی تولیت نصریه ٔ تبریز لیافت و پاکدامنی زایدالوصفی از خود نشان داد. اشعار زیر او راست ...
-
کتان
لغتنامه دهخدا
کتان . [ ک َت ْ تا / ک َ ] (ع اِ) نباتی است بقدر ذرعی ، ساق و برگش باریک و گلش لاجوردی است و پوست وی را همچون پنبه ریسند و جامه اش معتدل است در گرمی و سردی و خشکی و به اندام نچسبد و رافع حرارت و باعث تقلیل خوی است . (از منتهی الارب ). اعشی الف آن را ...