کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
body-coloured
همرنگ بدنه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] قطعاتی که رنگ آنها با رنگ بدنه یکسان است
-
body assembly, body framing 2
همگذاری بدنه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] متصل کردن اجزای مختلف بدنه به یکدیگر
-
body hook
قلاب بدنه 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] بخشی از لبۀ بدنه که در درز مضاعف درگیر میشود
-
mooring dog,mooring staple
قلاب بدنه 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] میلۀ آهنی محکم و ستبری که در نزدیکی خط آب به بدنۀ کشتی وصل شده است و میتوان طنابهای مهار را به آن بست
-
body side molding
زهوار جانبی بدنه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و اجزای خودرو، مهندسی بسپار] نوار حفاظتی و تزیینی بر روی درهای خودرو که از گِلگیر جلو شروع میشود و تا گِلگیر عقب امتداد مییابد
-
fully galvanized body
بدنۀ رویاندود
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] بدنهای که بهجز بخشهای آلومینیمی و پلاستیکی آن، از فولاد رویاندود ساخته شده است
-
coachbuilt body
بدنۀ شاسیجدا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] بدنهای که از شاسی جدا است و با آن واحد یکپارچهای را تشکیل نمیدهد
-
trimaran
شناور سهبدنه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] شناوری دارای سه بدنه که عرشهای آنها را به یکدیگر متصل میکند و قابلیت شناوری و تعادل بسیار زیادی دارد متـ . سهبدنه
-
hull paint
پوشرنگ بدنۀ کشتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی، مهندسی بسپار] رنگی که بر روی بدنۀ کشتی، بهویژه بخش زیرین خط آبخور کشتی، زده میشود
-
cam-ground piston
پیستون بدنهبادامی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] پیستونی که بدنۀ آن تقریباً بهشکل بیضی ماشینکاریشده است و براثر انبساط حرارتی به شکل دایره درمیآید تا تماس کاملتری با بدنۀ سیلندر داشته باشد
-
split skirt piston, slotted piston
پیستون بدنهچاکدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] پیستونی که برای جلوگیری از انبساط قطری در یک سوی بدنۀ آن شیاری طولی ایجاد شده است
-
full-skirt piston
پیستون بدنهکامل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] پیستونی که بدنۀ آن یکپارچه است و هیچگونه بریدگی یا شیار سبککننده ندارد
-
slipper piston
پیستون سبکبدنه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] پیستونی که در لبۀ پایینی بدنۀ آن برای سبکسازی و درنتیجه شتابگیری بهتر و صرفهجویی در مصرف سوخت بریدگیهایی ایجاد شده است
-
body hook length
طول قلاب بدنه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] طول لبۀ بدنه در تاخوردگیهای درز
-
جستوجو در متن
-
fuselages
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بدنه، بدنه هواپیما