کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدنهساز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ساز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sāz ۱. (موسیقی) هریک از آلات موسیقی که برای نواختن نغمههای موسیقی به کار میرود.۲. (موسیقی) آهنگ.۳. (بن مضارعِ سازیدن و ساختن) = ساختن۴. [قدیمی] آلت؛ وسیله؛ ابزار؛ اسبابوادوات.۵. [قدیمی] اسلحه، خواربار، و سایر لوازم مورد استفاده در جنگ؛ آلت ...
-
ساز
لهجه و گویش بختیاری
sâz ساز، سُرنا.
-
body plan
نقشۀ بدنه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] نقشهای که تمامی خطوط بدنۀ کشتی و ارتفاع و خط آب و مانند آنها را نشان میدهد
-
body stripe
نوار بدنه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و اجزای خودرو، مهندسی بسپار] نوار تزیینی که بر روی بدنۀ برخی خودروها نصب میشود
-
body roll
غلت بدنه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] کج شدن یا غلتیدن خودرو حول محور طولی در هنگام عبور از پیچها
-
body component
جزء بدنه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] هریک از اجزای سازهای تشکیلدهندۀ بدنۀ خودرو
-
all-aluminum body
بدنۀ آلومینیمی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] بدنهای که بخش عمدۀ آن از آلومینیم ساخته شده است
-
piston skirt,piston body
بدنۀ پیستون
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] بخشی از سطح خارجی پیستون که در پایین رینگها قرار دارد
-
green body, greenware
بدنۀ خام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سراميک] بدنۀ شکلدادهشده پیش از پخت
-
body politic
بدنۀ سیاسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] مردمی که در یک جامعۀ بسامان سیاسی زندگی میکنند و بهعنوان یک موجودیت سیاسی شناخته میشوند
-
cylinder block,engine block
بدنۀ سیلندر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] بخش اصلی موتور که معمولاً قطعۀ ریختگی است و دیگر قطعات موتور مانند سرسیلندر و میللنگ به آن متصل میشود
-
all-steel body
بدنۀ فولادی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] بدنهای که بخش عمدۀ آن از فولاد ساخته شده است
-
body in white, BIW, body shell
بدنۀ لخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] بدنۀ جوشکاریشدۀ رنگنشده که فقط آستر به آن زدهاند
-
body and frame, integral body and frame construction, unit construction, unitized construction, monocoque, unitary construction, body and frame construction, integral frame, frameless construction
بدنۀ یکپارچه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] مجموعۀ یکپارچۀ شاسی و بدنه که سایر مجموعهها مانند موتور و سامانۀ تعلیق بر روی آن نصب میشود
-
side seam
درز بدنه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] درز بین دو لبۀ بدنۀ قوطی