کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدنامی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بدنامی
/badnāmi/
معنی
رسوایی؛ بیآبرویی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
افتضاح، بیآبرویی، تفضیح، رسوایی، فضیحت ≠ خوشنامی
دیکشنری
disgrace, disrepute, infamy, scandal
-
جستوجوی دقیق
-
بدنامی
واژگان مترادف و متضاد
افتضاح، بیآبرویی، تفضیح، رسوایی، فضیحت ≠ خوشنامی
-
بدنامی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) badnāmi رسوایی؛ بیآبرویی.
-
بدنامی
لغتنامه دهخدا
بدنامی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) اشتهار ببدی و رسوایی و بی آبرویی . (ناظم الاطباء). سؤشهرت . شهرت زشت . رسوایی . ننگ . مقابل خوشنامی . (یادداشت مؤلف ) : بدلش اندر آمد از آن کار دردز بدنامی خویش ترسید مرد. فردوسی .بدرد کسان صابری اندر و توببدنامی خویش ...
-
بدنامی
دیکشنری فارسی به عربی
بقعة , سمعة سيية , سوء السمعة , عار , کراهية
-
واژههای مشابه
-
گل بدنامی
لغتنامه دهخدا
گل بدنامی . [ گ ُ ل ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آتشک که مرضی است مشهور. (آنندراج ) : از اطوار ناملایم جمعی از این طبقه گل بدنامی شکفته و صیت شهرت آن طایفه ٔ پاکدامنان را به لوث تهمت آلوده ساخته .(میرزا صادق دستغیب در بیان زنان متعه در ایران ).
-
لکه بدنامی
دیکشنری فارسی به عربی
صنف
-
اسم بدنامی
لهجه و گویش تهرانی
اتهام بیهوده، خلافی که بد نامیاش برای کسی بماند ولی سود نبرد.شهرت بد
-
خِفَت و بدنامی
فرهنگ گنجواژه
شهرت بد.
-
بد و بیراه و بدنامی.
لهجه و گویش تهرانی
نام بد
-
جستوجو در متن
-
ننگ و خِفَت
لهجه و گویش تهرانی
بدنامی
-
ننگ و عار
فرهنگ گنجواژه
بدنامی.
-
رسوایی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) بدنامی .
-
bodings
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بدنامی، علامت