کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدقدم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بدقدم
/badqadam/
معنی
کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود؛ شوم؛ سبزپا.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بدشگون، شوم، نافرخ، نحس ≠ خوشقدم، فرخپی، مبارکپی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدقدم
واژگان مترادف و متضاد
بدشگون، شوم، نافرخ، نحس ≠ خوشقدم، فرخپی، مبارکپی
-
بدقدم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی، مقابلِ خوشقدم] [عامیانه] badqadam کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود؛ شوم؛ سبزپا.
-
بدقدم
لغتنامه دهخدا
بدقدم . [ ب َ ق َ دَ ] (ص مرکب ) شوم قدم . (آنندراج ). بدشگون . بدفال . (ناظم الاطباء). نامبارک پی . شوم پی . مقابل ، خوش قدم (مبارک پی ). فرخ قدم . (یادداشت مؤلف ) : بدقدم مانند طاوس است در کیشم همای بس که دیدم دولت ایام را بی اعتبار.اثر (از آنندرا...
-
واژههای همآوا
-
بد قدم
لهجه و گویش تهرانی
شوم
-
جستوجو در متن
-
سرخور
واژهنامه آزاد
بدقدم
-
خشک پی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] xoškpey بدقدم؛ شوم.
-
قَشقَه
لهجه و گویش بختیاری
qašqa شوم، بدقدم.
-
خوشپی
واژگان مترادف و متضاد
خوشقدم، مبارکپی، فرخندهپی ≠ بدقدم
-
نیکپی
واژگان مترادف و متضاد
خوشقدم، خوشیمن، مبارکپی، میمون ≠ بدقدم
-
سبزپا
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (ص مر.) شوم ، بدقدم .
-
پاسبز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سبزپا› [مجاز] pāsabz ۱. بدقدم.۲. دلال؛ میانجی.
-
میشوم
واژگان مترادف و متضاد
بدقدم، بدیمن، شوم، مشئوم، نامبارک ≠ مسعود
-
سرخور
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (ص فا.) آن که بدقدم است و اطرافیانش زود می میرند.