کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدفوز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدفوز
لغتنامه دهخدا
بدفوز. [ ب َ ] (اِ) اندرون دهان . (از برهان قاطع) (از آنندراج ). اندرون دهان و پیرامون دهان و گوشه های لب و زنخ . (ناظم الاطباء). بتفوز. پتفوز : دایه ای کو طفل شیرآموز راتا به نعمت خوش کند بدفوز راگر ببندد راه آن پستان بروبرگشاید راه صد پستان برو. مو...
-
جستوجو در متن
-
برفوس
لغتنامه دهخدا
برفوس . [ ب َ ] (اِ)برفوز. (برهان ). اطراف و پیرامون دهان . (برهان ) (ناظم الاطباء). و رجوع به برفوز و بتفوز و بدفوز شود.
-
برپوس
لغتنامه دهخدا
برپوس . [ ب َ ] (اِ) برپوز است که پیرامون دهان و منقار پرندگان باشد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) : آنکه را بد ز پیل ملموسش دست و پای سطبر برپوسش گفت شکلی چنانکه مضبوط است راست همچون عمود مخروط است . سنایی (آنندراج ).کلمه مصحف بدفوز و بتفوز است . ...
-
برپوز
لغتنامه دهخدا
برپوز. [ ب َ ] (اِ) پیرامون دهان چرندگان و منقار پرندگان . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). برپوس . (انجمن آرا) (برهان ) (آنندراج ). کلمه مصحف بدپوز، بتفوز است . رجوع به برپوس و بدفوز و بتفوز شود.
-
برفوز
لغتنامه دهخدا
برفوز. [ ب َ ] (اِ) اطراف و پیرامون دهان . (برهان ). برفوس . برکاپوز. برکاپوس . بدکافوز. برکافوس . (از انجمن آرا) (از جهانگیری ) (آنندراج ). گرداگرد دهان . (ناظم الاطباء). بدفوز. بتفوز. پتفوز : چنین باشد بیان نور ناطق نه لب باشد نه آواز و نه برفوز. م...
-
بتفور
لغتنامه دهخدا
بتفور. [ ب َ ] (اِ) پیرامون دهان را گویند مطلقاً خواه از انسان و خواه از حیوان دیگر. (برهان قاطع). پیرامون دهن . پوز. برپوز. برپوس . (فرهنگ جهانگیری ). اطراف دهن . گرداگرد دهان . بتپوز. بدفوز. (فرهنگ ضیاء). گرداگرد دهان حیوانات و انسان . (ناظم الاطبا...
-
بدپوز
لغتنامه دهخدا
بدپوز. [ ب َ ] (اِ) پیرامون دهان از طرف بیرون . (از برهان قاطع). پیرامون دهان . (ناظم الاطباء). پتفوز. (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : عاریت داده پدر سبلت و ریش و بدپوزبه بخارا شده هنگام صبی علم آموز. سوزنی (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 165). || (ص مرکب ) بددهن ...
-
پوزه
لغتنامه دهخدا
پوزه . [ زَ / زِ ] (اِ) پیرامون و گرداگرد دهان . پوز. فرطوسه . فرطیسه . بتفوز. مجموع دهان و فکین حیوان . فوز. زفر. بدفوز. فریش . فش . فرنج . فوزه . تانول . (لغت نامه ٔ اسدی ) . کلفت . || دهان بند. فنطیسة. فطیسة. || تنه ٔ درخت . (برهان ). پوز. (برهان ...
-
بتفوز
لغتنامه دهخدا
بتفوز. [ ب َ ] (اِ) بتفور. بتپوز. گرداگرد دهان . (ناظم الاطباء). پوز. (شرفنامه ٔ منیری ). پیش آمدگی و برجستگی . فک اعلی و اسفل و بالتبع بینی و دهان چارپایان چون گوسفند و اسب و آهو. چهارپایان را بیرون دهن باشد. گرداگرد دهن . (آنندراج ). پتفوز. بتپوز. ...
-
د
لغتنامه دهخدا
د. (حرف ) صورت حرف دهم از الفبای فارسی و هشتم از الفبای عربی و چهارم از الفبای ابجدی و نام آن دال است و گاه برای استواری ِ ضبط، دال مهمله گویند. (مقدمه ٔ برهان ). و آن از حروف ترابیه و نطعیه و قلقله و متشابهه و ملفوظی و شمسیه و مصمته و محقورة و مجزوم...