کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بدست
/ba(e)dast/
معنی
فاصله بین سر انگشت کوچک تا سر انگشت بزرگ درحالیکه انگشتها از هم باز باشد؛ وجب؛ اندازۀ دست.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
شبر، وجب
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدست
واژگان مترادف و متضاد
شبر، وجب
-
بدست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گدست› [قدیمی] ba(e)dast فاصله بین سر انگشت کوچک تا سر انگشت بزرگ درحالیکه انگشتها از هم باز باشد؛ وجب؛ اندازۀ دست.
-
بدست
فرهنگ فارسی معین
(بَ دَ) ( اِ.) وجب .
-
بدست
لغتنامه دهخدا
بدست . [ ب َ دَ / ب ِ دَ ] (اِ) بلست .(فرهنگ فارسی معین ). وجب . شبر. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (هفت قلزم ) (شرفنامه ٔ منیری ) (ناظم الاطباء). وجب که گشادگی پنج انگشت یک کف دست باشد. شبر. (انجمن آرا) (از آنندراج ). از سر انگشت کوچک تا سر انگشت ن...
-
بدست
دیکشنری فارسی به عربی
من قبل
-
واژههای مشابه
-
نیم بدست
لغتنامه دهخدا
نیم بدست . [ ب ِ دَ ] (اِمرکب ) نیم وجب . نصف شبر. (ناظم الاطباء). الفتر. (دستورالاخوان ). || بالش کوچک . (ناظم الاطباء).
-
بدست شدن
فرهنگ فارسی معین
(بِ دَ. شُ دَ) (مص ل .) بدست آمدن ، حاصل شدن .
-
دل بدست
لغتنامه دهخدا
دل بدست . [ دِ ب ِ دَ ] (ص مرکب ) عاشق هرجایی . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ).
-
بدست اوردن
دیکشنری فارسی به عربی
احصد , احصل عليه , اصبح , اکتسب , اکسب , انجز , حصل , صيد , فوز , له
-
بدست امده
دیکشنری فارسی به عربی
اصبح
-
وابسته بدست
دیکشنری فارسی به عربی
دليل
-
بدست اوردنی
دیکشنری فارسی به عربی
سهل المنال , قابل للحصول
-
جام بدست داشتن
لغتنامه دهخدا
جام بدست داشتن . [ ب ِ دَ ت َ ] (مص مرکب ) پیاله در دست داشتن . قدح بدست گرفتن : آنکس که بدست جام داردسلطانی جم مدام دارد. حافظ.|| جام بکف آوردن .
-
باد بدست بودن
لغتنامه دهخدا
باد بدست بودن . [ ب ِ دَ دَ ] (مص مرکب ) باد در دست بودن . کنایه از بیهوده و بی نتیجه بودن کار کسی : که بختش پس پشت او برنشست ازین تاختن باد باشد بدست . فردوسی .سخن چند گفتم بچندین نشست ز گفتار باد است ما را بدست . فردوسی (از آنندراج ).رجوع به باد در...