کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدر شروانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بِهَم بِدَر
لهجه و گویش گنابادی
beam bedar در گویش گنابادی کنایه از آزاد شدن ذمه یک مدیون در قبال طلب یا تلافی کردن کار بد یک شخص دیگر گفته میشود ، تهاتر ، تلافی شدن دو کار یا دو چیز در برابر یکدیگر
-
در بدر
لهجه و گویش تهرانی
آواره
-
سیزده بدر
لهجه و گویش تهرانی
خنثی کردن، نحسی بدر کردن بعد از نوروز
-
حسام الدین بدر
لغتنامه دهخدا
حسام الدین بدر. [ ح ُ مُدْ دی ب َ ] (اِخ ) رجوع به چاشنی گیر حسام الدین در همین لغت نامه و حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 261 شود.
-
رو به بدر رفتن
دیکشنری فارسی به عربی
شمع
-
اَزْ هَمْ بِدَرْ
لهجه و گویش گنابادی
azhambedar در گویش گنابادی یعنی نگران و آشفته حال ، استرس داشتن
-
از راه بدر کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اغو
-
از راه بدر کردن
لهجه و گویش تهرانی
گول زدن ،گمراه کردن
-
راه بدر بردن/کردن
لهجه و گویش تهرانی
منحرف کردن
-
جستوجو در متن
-
خلال
لغتنامه دهخدا
خلال . [ خ ِ / خ َ ] (ع اِ) درمیان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب )(ملخص اللغات حسن خطیب ). ضمن . طی . بین : گفته شد آن داستان معنوی پیش ازین اندر خلال مثنوی .- خلال الدار ؛ گرداگرد حدود خانه و مابین بیوتات خانه . (منتهی الارب ).- د...
-
حذف
لغتنامه دهخدا
حذف . [ ح َ ] (ع مص ) بیفکندن . افکندن . (دهار) (دستوراللغة). انداختن . (از منتهی الارب ). انداختن و افکندن چیزی را. || حذف از ذنب فرس ؛ گرفتن موی از دم اسپ و برکندن از آن . (از منتهی الارب ). || بریدن . (زوزنی ). پاره ای از سر و جز آن بریدن . پاره ا...
-
چون
لغتنامه دهخدا
چون . (حرف اضافه ) در پهلوی چیگون مرکب ازچی (چه ) و گون و گونه که بمعنی قسم و رنگ است و مخفف آن چو میباشد. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). برای تشبیه آید و بمعنی مانند است . (از غیاث اللغات ). مثل و مانند. (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطب...