کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدرستی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدرستی
لغتنامه دهخدا
بدرستی . [ ب ِ دُ رُ ] (ق مرکب ) بتحقیق و هرآینه . (آنندراج ). بتحقیق . همانا. این کلمه در ترجمه ٔ اِن َّ و اَن َّ عربی استعمال شود و پس از آن «که » آید. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). قد. ان ّ. (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ).
-
بدرستی
دیکشنری فارسی به عربی
بالضبط , حقا
-
جستوجو در متن
-
benorth
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بدرستی
-
واقعاً
واژگان مترادف و متضاد
بدرستی، حقیقتاً، کاملاً، نهمار
-
exactly
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دقیقا، کاملا، عینا، بدرستی، یکسره، بکلی، چنین است
-
بالضبط
دیکشنری عربی به فارسی
درست , عينا , کاملا , بدرستي , بکلي , يکسره , چنين است
-
یقیناً
واژگان مترادف و متضاد
البته، بالقطع، بدرستی، براستی، بیتردید، بیشبهه، بیگمان، قطعاً، محققاً، مسلماً، مطمئناً
-
حقا
دیکشنری عربی به فارسی
واقعا , راستي , صادقانه , باشرافت , موافق باحقايق , بدرستي , بطور قانوني , بخوبي
-
اباسیس
لغتنامه دهخدا
اباسیس . [ اِ ] (اِخ ) نام یکی از پیروان طریقت فیثاغورس و او مبداء و ماده ٔ اصلیه ٔ عالم را آتش میشمرد. زمان و موطن او بدرستی معلوم نیست .
-
صادقانه
لغتنامه دهخدا
صادقانه . [ دِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) از روی راستی . از روی صداقت . براستی . بدرستی .
-
انه
لغتنامه دهخدا
انه . [ اِن ْ ن َ هو ] (ع حرف + ضمیر) (از: ان ، از حروف مشبهه + -ه َ، ضمیر مفرد مغایب مذکر) بدرستی که او. بتحقیق که او. (ناظم الاطباء).
-
مُنْتَهَىٰ
فرهنگ واژگان قرآن
منتها - انتها ("ان الي ربک المنتهي" يعني بدرستي که آخرين منزل هستي ، درگاه پروردگار تو است )
-
دحسمان
لغتنامه دهخدا
دحسمان . [ دُ س ُ ] (ع ص ) مرد گندم گون فربه گرداندام . || و انه لَدُحْسُمان الامر؛ بدرستی که او فسادکننده ٔ در کارست . (منتهی الارب ). دحسم . دحسمانی .
-
جاسیوس
لغتنامه دهخدا
جاسیوس . (اِخ ) یکی از اطبای قدیم مقل که زمان او بدرستی معلوم نیست . (الفهرست ابن الندیم ص 407). قفطی گوید: وی از اطباء اسکندرانی است و همو یکی از چهار تنی است که کتابهای جالینوس را مرتب کردند و به شکل کنونی درآوردند. (تاریخ الحکماء ص 71).