کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدرد نخور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدرد نخور
لهجه و گویش تهرانی
بیهوده
-
واژههای مشابه
-
بدرد خوردن
لغتنامه دهخدا
بدرد خوردن . [ ب ِ دَ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) بی فایده نبودن . مفید واقع شدن . بکاری آمدن . سودمند بودن . رجوع به درد و ترکیبات آن شود.
-
بدرد خوردن
دیکشنری فارسی به عربی
جواب , ضربة , فائدة
-
بدرد اوردن
دیکشنری فارسی به عربی
التواء
-
بی حسی نسبت بدرد
دیکشنری فارسی به عربی
فقدان الشعور بالالم
-
جستوجو در متن
-
در کوزه گذاشتن
لهجه و گویش تهرانی
بدرد نخور بودن
-
کلنگی،کلنگ
لهجه و گویش تهرانی
سست،بدرد نخور
-
هِنزر و پِنزر
فرهنگ گنجواژه
خرت و پرت، وسائل بدرد نخور.
-
نِفلِه
لهجه و گویش تهرانی
مرده،آدم بدرد نخور،مردنی،ضعیف
-
تُخمی
لهجه و گویش تهرانی
گیاه یا حیوان که برای تخمگیری بکار رود/بدرد نخور
-
کلات
واژهنامه آزاد
کُلّات:بی مصرف. بدرد نخور. فرسوده. هر چیز خراب و مستعمل را می گویند.
-
بُنجُل
لهجه و گویش گنابادی
bonjol در گویش گنابادی یعنی بدرد نخور ، بی ارزش ، مفت گران بودن چیزی ، خراب و کهنه