کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدربن حسنویه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدربن حسنویه
لغتنامه دهخدا
بدربن حسنویه . [ب َ رِ ن ِ ح َ ن َ وَی ْه ْ ] (اِخ ) ابوالنجم بدرالدین یا (بدر)بن حسنویه . دومین امیر از امرای بنی حسنویه کردستان بود بسال 369 هَ . ق . به حکومت نشست و در 405 مقتول گردید. با پادشاهان آل بویه نزدیکی داشت و از خلیفه ٔ وقت لقب ناصرالدول...
-
جستوجو در متن
-
بدرالدین حسنویه
لغتنامه دهخدا
بدرالدین حسنویه . [ ب َ رُدْ دی ن ِح َ ن َ وَی ْ ه ْ ] (اِخ ) رجوع به بدربن حسنویه شود.
-
ابوالنجم
لغتنامه دهخدا
ابوالنجم . [ اَ بُن ْ ن َ ] (اِخ ) بدربن حسنویه . دومین از امرای کردستان پسر حسنویه (369 - 405 هَ . ق .). رجوع به بدربن حسنویه شود.
-
ابوالعلاء
لغتنامه دهخدا
ابوالعلاء. [ اَ ب ُ ل ع َ ] (اِخ ) ابن حسنویه . پس از آنکه بدربن حسنویه از جانب عضداﷲ بحکومت کردستان مستقر گشت ابوالعلاء و دیگر برادران خود را بکشت .
-
ناصرالدولة
لغتنامه دهخدا
ناصرالدولة. [ ص ِ رُدْ دَ ل َ] (اِخ ) بدربن حسنویه ، مکنی به ابوالنجم دویمین امرای بنی حسنویه ٔ کردستان است . وی به سال 369 هَ . ق . به امارت رسید. رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 125 شود.
-
بختیار
لغتنامه دهخدا
بختیار. [ ب َ ] (اِخ ) پسر حسنویه . از اکراد برزیکانی . او بعد از فوت پدرش (369 هَ . ق .) در قلعه ٔ سرماج مسکن داشت ، نخست با عضدالدوله از در اطاعت درآمد و سپس طغیان کرد و بر اثر لشکرکشی عضدالدوله منکوب شد و برادرش ابوالنجم بدربن حسنویه مورد محبت عضد...
-
آل حسنویه
لغتنامه دهخدا
آل حسنویه . [ ل ِ ح َ س َ ی َ ] (اِخ ) حسنویه ، پسر حسین برزگانی ، از سران یکی از قبایل کرد، در نیمه ٔ اول مائه ٔچهارم هجری قسمت عمده ٔ کردستان و بلاد دینور و همدان و نهاوند و قلعه ٔ سرماج را بتصرف خود آورد. پس از مرگ او عضدالدوله ٔ بویهی متصرفات او ...
-
ظاهر
لغتنامه دهخدا
ظاهر. [ هَِ ] (اِخ ) هلال بن بدربن حسنویه بن حسین برزکانی کرد. پس از پدر به جای وی نشست و یک سال بیش در این مقام بنماند و شمس الدوله ٔ دیلمی او را از مقر خویش براند و کمی پس از آن کشته شد (405-406 هَ . ق .).
-
رافع
لغتنامه دهخدا
رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن مقن ؛ ابن اثیر در کامل گوید که در سال 397 هَ . ق . وقتی که بدربن حسنویه ، حلوان و قرمیسین (کرمانشاه )را از دست ابوالفتح بن عناز گرفت او به رافعبن مقن پناه آورد و از او یاری خواست . بدر پیش رافع کسی فرستاد و دوستی و صفایی را ک...
-
گورآوند
لغتنامه دهخدا
گورآوند. [ گو، وَ ] (اِ مرکب ) گویند آوندی بوده است از سنگ به صورت گاوی و جن را در جایی به خاک کرده بودند، در زمان حسین جدّ بدربن حسنویه آن را بیافتند و پیش حسین بردند، معلوم شد که گورآوند است . و حسین در آن شراب می آشامید و خاصیت اوآن بود که هر مقدا...
-
طاهر
لغتنامه دهخدا
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن هلال . ابن اثیر در ضمن حوادث سال 404 هَ . ق . ذیل ذکر استیلای طاهربن هلال بر شهر زور آرد: درباره ٔ کیفیت شهر زور یاد کردیم که بَدْربن حسنویه آن را تسلیم سردار سپاهیان کرد و وی عمال و جانشینان خود را در آن شهر برگماشت ولی در ا...
-
ابوطالب
لغتنامه دهخدا
ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) مجدالدوله ، رستم بن فخرالدوله . یکی از سلاطین آل بویه در ری و اصفهان از 387 تا 420 هَ . ق . و محمودبن سبکتکین او را خلع کرد. پس از فخرالدوله مجدالدوله با صغر سن بجای پدر نشست و مادرش سیّده به انتظام امور ملک پرداخت و آنگاه...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم الضبّی مکنی به ابوالعباس و ملقب به کافی الأوحد وزیر. او پس از وفات صاحب ابوالقاسم بن عباد وزارت فخرالدوله ابی الحسن علی بن رکن الدولةبن بویه داشت و بصفر سال 399 هَ . ق . ببروجرد از اعمال بدربن حسنویه درگذشت . ثعال...
-
حشم
لغتنامه دهخدا
حشم . [ ح َ ش َ ] (ع اِ) خدمتکاران . (زمخشری ) (دهار). جیش . جند. (منتهی الارب ). لشکر. خدمتکاران خاص . (زمخشری ). خدمتکار. (محمودبن عمر ربنجنی ). پس روان . (دهار). ملتزمین رکاب . عیال و قرابت و چاکران مرد و کسان وی از اهل و همسایگان که بجهت وی غضب ک...