کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بدر
/badr/
معنی
ماه تمام؛ ماه شب چهارده؛ نیمۀ روشن ماه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ماه تمام، قرص کامل ≠ هلال
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدر
واژگان مترادف و متضاد
ماه تمام، قرص کامل ≠ هلال
-
بدر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی جمع: بُدُور، مقابلِ هلال] (نجوم) badr ماه تمام؛ ماه شب چهارده؛ نیمۀ روشن ماه.
-
بدر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ بَدرَة] bedar = بدره
-
full Moon
بدر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] یکی از اَهِلّۀ ماه که در آن کلِ قرص ماه بهصورت روشن دیده میشود
-
بدر
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع . ] ( اِ.) ماه شب چهارده ، ماه کامل .
-
بدر
لغتنامه دهخدا
بدر. [ ب َ ] (اِخ ) غزوه ٔ معروف رسول اکرم با کفار، و اصلاً نام چاهی است میان مکه و مدینه . در جنوب غربی مدینه ، در فاصله ٔ 28 فرسنگی آن و در پایین وادی الصفراء و گویند منسوب به بدربن یخلدبن نضربن کنانه است . در همین محل است که نخستین جنگ میان مسلمان...
-
بدر
لغتنامه دهخدا
بدر. [ ب َ ] (ع مص ) کامل و تمام گردیدن غلام . (آنندراج ): بدر الغلام بدراً؛ کامل و تمام گردید.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تمام و کامل شدن همچون ماه تمام . (از ذیل اقرب الموارد). || رسیده شدن خرما. (آنندراج ): بدر التمر؛ رسیده شد خرما. (از منتهی ا...
-
بدر
لغتنامه دهخدا
بدر. [ ب َ ] (ع ص ، اِ) مهتر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آقا. سرور. (از ذیل اقرب الموارد). || غلام تمام در جوانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). غلام مبادر. (از ذیل اقرب الموارد). || تمام از هر چیز. (منتهی الارب ) (ناظم الا...
-
بدر
لغتنامه دهخدا
بدر. [ ب ِ دَ ] (اِ مرکب ) بیرون . (شرفنامه ٔ منیری ). بیرون در. (ناظم الاطباء). بدور : هم شرفوان ببینمش لکن حرف علت از آن میان بدر است . خاقانی (دیوان چ سجادی ص 68).جنس این علم ز دیباچه ٔ ادیان بدر است من طراز همه ادیان بخراسان یابم . خاقانی .- بدرا...
-
بدر
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: bederen طاری: ârgür طامه ای: bodernan طرقی: behvar / bederne کشه ای: behva /bederne نطنزی: der bede
-
واژههای مشابه
-
بِدَر
لهجه و گویش گنابادی
bedar بیرون رفتن از محل زمان حال ، به تفریح رفتن
-
بِدِرْ
لهجه و گویش بختیاری
beder (امر) پاره کن.
-
غزوه ٔ بدر
لغتنامه دهخدا
غزوه ٔ بدر. [ غ َزْ وَ ی ِ ب َ ] (اِخ ) یا غزوه ٔ بدرالقتال یا بدرالکبری . رجوع به بدر شود.
-
harvest Moon
بدر پاییزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] ماه بدری که در شبهای نزدیک به اعتدال پاییزی در طی چند شب پیاپی نزدیک به زمان غروب خورشید مشاهده میشود