کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بددرون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بددرون
لغتنامه دهخدا
بددرون . [ ب َدْ، دَ ] (ص مرکب ) بدباطن . بداندیش . رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
جستوجو در متن
-
دیومرد
لغتنامه دهخدا
دیومرد.[ وْ م َ ] (ص مرکب ) مرد قوی هیکل . || مرد بددرون . بدنهاد. بداندیش . مرد شیطان منش : فرستاده را گفت رو باز گردپیامی ببر نزد آن دیومرد. فردوسی .بدو گفت گرشاسب کای دیومردچگونه نخندم بدشت نبرد.فردوسی .
-
کلابه
لغتنامه دهخدا
کلابه . [ ک َ ب َ / ب ِ ] (اِ) کلافه ، و آن ریسمانی باشد خام که از دوک به چرخه پیچند. (برهان ) (ناظم الاطباء). کلاوه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : آن را که با مکوی و کلابه بود شماربربط کجاشناسد و چنگ و چغانه را. شاکر بخاری .پیچ پیچ است و بددرون و دغل ر...
-
کفتار
لغتنامه دهخدا
کفتار. [ ک َ ] (اِ) جانوری است صحرایی و درنده که به هندی هوندار گویند. (غیاث ) (آنندراج ). پستانداری است از راسته ٔ گوشتخواران که تیره ٔ خاصی را به نام کفتاران در این راسته به وجود می آورد. این جانور در اروپا و آسیا و مخصوصاً افریقا فراوان است . دندا...