کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدخوراکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدخوراکی
لغتنامه دهخدا
بدخوراکی . [ ب َ خوَ / خ ُ ] (حامص مرکب ) عمل بدخوراک : تعییل ؛ بدخوراکی . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
جحانة
لغتنامه دهخدا
جحانة. [ ج َ ن َ ] (ع مص ) بدخوراکی . سوء غذا. (از ذیل اقرب الموارد از تاج العروس و لسان العرب ).
-
بدخوارگی
لغتنامه دهخدا
بدخوارگی . [ ب َ خوا / خا رَ / رِ ] (حامص مرکب ) تنگدستی در معاش . (ناظم الاطباء). بدخوراکی . غذای بد خوردن : تعییل ؛ بدخوارگی . (منتهی الارب ).
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن کلدةبن عمروبن ابی علاج بن ابی سلمةبن عبدالعزی بن غمرةبن عوف بن قسی ثقفی مکنی به ابی وائل از مردم طائف ، از بطن ثقیف ، مولای ابوبکرة ثقفی طبیب مشهور عرب . وی معاصر رسول (ص ) بود و طب ّ را درایران ، در بیمارستان جندی شاپور، آمو...