کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدحال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بدحال
/badhāl/
معنی
۱. بیمار.
۲. [قدیمی] غمگین.
۳. [قدیمی] بدبخت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بداحوال، بیمار، مریض، ناخوش ≠ سالم، سرحال
۲. بدروزگار، ناراحت، ناشاد، غمگین، مغموم، غمزده ≠ خوشحال
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدحال
واژگان مترادف و متضاد
۱. بداحوال، بیمار، مریض، ناخوش ≠ سالم، سرحال ۲. بدروزگار، ناراحت، ناشاد، غمگین، مغموم، غمزده ≠ خوشحال
-
بدحال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی، مقابلِ خوشحال] badhāl ۱. بیمار.۲. [قدیمی] غمگین.۳. [قدیمی] بدبخت.
-
ill
بدحال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ویژگی کسی که وضعیت جسمی بد یا حالت روحی نامناسب دارد متـ . بیمار
-
بدحال
لغتنامه دهخدا
بدحال . [ ب َ ] (ص مرکب ) بدروز و بدبخت . مقابل خوشحال . (آنندراج ). بدحالت . (ناظم الاطباء). دَقَع. وَدْب . مُسْتَوبِد. (منتهی الارب ). ممتحن . (لغت ابوالفضل بیهقی ). که حالش بد است . سَی َّءالحال . که مرضی سنگین و نزدیک به مرگ دارد. (یادداشت مؤلف ...
-
بدحال
دیکشنری فارسی به عربی
مريض
-
واژههای مشابه
-
خراب و بدحال
فرهنگ گنجواژه
مریض.
-
واژههای همآوا
-
بد حال
لهجه و گویش تهرانی
ناخوش
-
جستوجو در متن
-
بیمار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ← بدحال
-
تَسُؤْکُمْ
فرهنگ واژگان قرآن
شما را بدحال مي کند
-
تَسُؤْهُمْ
فرهنگ واژگان قرآن
آنان را بدحال مي کند
-
بَائِسَ
فرهنگ واژگان قرآن
بدحال - بينوا
-
زار و نزار
فرهنگ گنجواژه
ضعیف، بدحال.