کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدجنس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بدجنس
/badjens/
معنی
۱. بدذات؛ بدنهاد؛ بدطینت.
۲. پست و فرومایه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بدذات، بدطینت، بدکار، بدکردار، بدنفس، بدنهاد، پاشنهسابیده، شرور، شریر، متقلب، ناتو، ناجوانمرد ≠ خوشذات، نیکنهاد، خوشجنس
دیکشنری
bad, devilish, diabolic, ill-disposed, immoral, iniquitous, malevolent, malicious, malignant, mean, miscreant, nasty, nefarious, reprobate, scamp, sinful, sinister, unholy, vicious, villainous, viperous, wicked
-
جستوجوی دقیق
-
بدجنس
واژگان مترادف و متضاد
بدذات، بدطینت، بدکار، بدکردار، بدنفس، بدنهاد، پاشنهسابیده، شرور، شریر، متقلب، ناتو، ناجوانمرد ≠ خوشذات، نیکنهاد، خوشجنس
-
بدجنس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] badjens ۱. بدذات؛ بدنهاد؛ بدطینت.۲. پست و فرومایه.
-
بدجنس
فرهنگ فارسی معین
( ~. جِ) [ فا - ع . ] (ص .) دارای اندیشه و رفتار بد، بدسرشت ، بدذات .
-
بدجنس
لغتنامه دهخدا
بدجنس . [ ب َ ج ِ ] (ص مرکب ) کمینه و فرومایه و بدنژاد. (آنندراج ). نانجیب و پست نژاد و دون و فرومایه . (ناظم الاطباء). بدذات . بدطینت . بدنهاد. مقابل خوش جنس . (فرهنگ فارسی معین ).
-
بدجنس
دیکشنری فارسی به عربی
شرير , متوسط , موذي
-
واژههای همآوا
-
بد جنس
فرهنگ واژههای سره
بد نهاد
-
جستوجو در متن
-
badasses
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بدجنس
-
baddies
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بدجنس
-
bodger
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بدجنس
-
badgerer
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بدجنس
-
bemaddened
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بدجنس
-
berthold
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بدجنس
-
dozily
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بدجنس