کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدایت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بدایت
/be(a)dāyat/
معنی
آغاز؛ اول چیزی؛ اول کار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آغاز، ابتدا، اوان، اول، شروع، مقدمه ≠ نهایت
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدایت
واژگان مترادف و متضاد
آغاز، ابتدا، اوان، اول، شروع، مقدمه ≠ نهایت
-
بدایت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بِداءة] be(a)dāyat آغاز؛ اول چیزی؛ اول کار.
-
بدایت
فرهنگ فارسی معین
(بَ یَ) [ ع . بدایة ] (اِمص .) آغاز، اوُل چیزی .
-
بدایت
لغتنامه دهخدا
بدایت . [ ب َ / ب ِ ی َ ] (از ع ، از بدأة عربی ) آغاز کردن . (غیاث اللغات ). || (اِ) آغاز و شروع و ابتداء. (ناظم الاطباء) : هدایت چون نباشد در بدایت بدان محروم ماند از عنایت . نظامی .بنا کردن نیکی از من بودبدی را بدایت ز دشمن بود. نظامی .در بدایت بد...
-
جستوجو در متن
-
فاتحه
واژگان مترادف و متضاد
آغاز، اول، بدایت، فاتحت، گشایش، مقدمه ≠ خاتمه
-
عنفوان
واژگان مترادف و متضاد
آغاز، ابتدا، اوان، اوایل، اول، بدایت، بدو، شروع ≠ اختتام، پایان
-
نهایت
واژگان مترادف و متضاد
آخر، اختتام، انتها، پایان، خاتمه، ختام، عاقبت، غایت، فرجام ≠ بدایت
-
عاقبت
واژگان مترادف و متضاد
آخر، آخرکار، انتها، بالاخره، بالمال، پایان، حاصل، سرانجام، عاقبتالامر، فرجام، ماحصل، نتیجه، نهایت ≠ آغاز، بدایت
-
آغاز
واژگان مترادف و متضاد
ابتدا، اوان، اوایل، اول، بدایت، بدو، سرآغاز، شروع، عنفوان، فاتحه، مبدا، مطلع، مقدمه، نخست ≠ پایان
-
پیشان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پیشانه، پیشینه، پیشی› [قدیمی] pišān ۱. پیشتر از پیش؛ آغاز؛ بدایت: ◻︎ یکی اول که پیشانی ندارد / یکی آخر که پایانی ندارد (عطار۱: ۸۷).۲. پیشگاه؛ پیشخانه.
-
فرجام
واژگان مترادف و متضاد
آخر، آخرالامر، اختتام، انتها، انجام، پایان، پسین، خاتمه، ختم، سرانجام، عاقبتالامر، عاقبت، غایت، نهایت، واپسین ≠ آغاز، ابتدا، اول، بدایت، شروع
-
محکمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی محکمَة، جمع: محاکم] (حقوق) mahkame جای دادرسی؛ دادگاه.〈 محکمهٴ استیناف: (حقوق) [قدیمی] دادگاه استان.〈 محکمهٴ بدایت: (حقوق) [قدیمی] دادگاه شهرستان.〈 محکمهٴ صلح: (حقوق) [قدیمی] دادگاه بخش.
-
ابتدائی
لغتنامه دهخدا
ابتدائی . [ اِ ت ِ ] (ص نسبی ) اولی . آغازی . شروعی .- محکمه ٔ ابتدائی یا بدایت ؛ محکمه ٔ دون استیناف .- مدرسه ٔ ابتدائی ؛ مدرسه ٔ دون متوسطه که کودک بار اول در آن درس فرا گیرد و مدت آن در ایران فعلاً پنج سال باشد.
-
صبا
لغتنامه دهخدا
صبا. [ ص َ] (ع مص ) کودکی . (منتهی الارب ) (دهار). کودکی کردن . (مصادر زوزنی ) : اما به حکم آنکه شاهزاده در حداثت سن و بدایت صبا بود آن غرر و درر چون صبا میشمرد. (سندبادنامه ص 51). || میل کردن به نادانی جوانی . (اقرب الموارد). رجوع به صِبی ̍ شود.