کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بداوت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بداوت
/badāvat/
معنی
صحرانشینی؛ بادیهگردی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بادیهنشینی، صحرانشینی، بیابانگردی ≠ شهرنشینی، تمدن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بداوت
واژگان مترادف و متضاد
بادیهنشینی، صحرانشینی، بیابانگردی ≠ شهرنشینی، تمدن
-
بداوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: بداوة] [قدیمی] badāvat صحرانشینی؛ بادیهگردی.
-
بداوت
لغتنامه دهخدا
بداوت . [ ب َ / ب ِ وَ ] (از ع ، اِمص ) صحرانشینی . بادیه نشینی . مقابل حضارت . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به بداوة شود.
-
واژههای همآوا
-
بداوة
لغتنامه دهخدا
بداوة. [ ب َ / ب ِ وَ ] (ع اِ) صحرا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). صحرا و دشت . (ناظم الاطباء). بادیه . (از اقرب الموارد). بِداوّی منسوب است به آن . (منتهی الارب ). || اقامت در بادیه . خلاف حضارت . (از اقرب الموارد). خلاف حضر. (منتهی الارب )(آنندراج ). ...
-
بداوة
لغتنامه دهخدا
بداوة. [ ب َ وَ ] (ع اِ) آنچه اول پیدا گردد از هر چیز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنچه اول ظاهرگردد از هر چیزی . (ناظم الاطباء) (از قاموس از ذیل اقرب الموارد). || سماروغ . || نوعی از خاک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
بداوة
لغتنامه دهخدا
بداوة. [ ب َ وَ ] (ع اِمص ) بداءَة. رجوع به بداءة شود.
-
جستوجو در متن
-
حضارت
واژگان مترادف و متضاد
۱. شهرنشینی ≠ چادرنشینی ۲. تمدن، مدنیت ≠ بداوت، بدویت، بادیهنشینی
-
چادرنشینی
لغتنامه دهخدا
چادرنشینی . [ دَ / دُ ن ِ ] (حامص مرکب ) صحرانشینی . بادیه نشینی . بداوت . زندگی ایلیاتی .
-
حضارت
لغتنامه دهخدا
حضارت . [ ح َ رَ ] (ع مص ) حاضر آمدن . || حاضر کردن . || مقیم شدن بشهر. مقیم بودن به حضر. اقامت کردن . مقابل بداوت .
-
حضارت
لغتنامه دهخدا
حضارت . [ ح ِ / ح َ رَ ] (ع اِ) شهر. حضر. || (اِمص ) اقامت در شهر. (آنندراج ). مقیم بودن . به حضر اقامت کردن . مقابل بداوت . شهرنشینی . رجوع به حضارة شود.
-
روایة
لغتنامه دهخدا
روایة. [ رِ ی َ ] (ع مص ) بازگفتن سخن را و همچنین است شعر. (از منتهی الارب ). روی الحدیث َ روایةً؛ حمل و نقل کرد آنرا. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). نقل سخن یا خبر از کسی . بازگو کردن سخن کسی را. روایت . و رجوع به روایت شود. || اصطلاحی است د...
-
عربستان
لغتنامه دهخدا
عربستان . [ ع َ رَ ب ِ ] (اِخ ) عربستان شبه جزیره ای است که از طرف جنوب به خلیج عدن و تنگه ٔ باب المندب و اقیانوس هند و دریای عمان و از مغرب به دریای سرخ (قلزم ) و ترعه ٔ سوئز و از مشرق به دریای عمان و خلیج فارس و عراق عرب و از شمال غربی به طرف جنوب ...
-
ابوالاسود دئلی
لغتنامه دهخدا
ابوالاسود دئلی . [ اَ بُل ْ اَ وَ دِ دُ ءَ ] (اِخ ) ظالم بن عمروبن سفیان بن جندل و بعضی گفته اند سلیمان بن عمرو و به گفته ٔ برخی سلیمان بن عامر و جمعی دیگر نام او را عمربن حلس بن نفاثةبن عدی بن دئل بن بکربن عبد مناف بن کنانة المکنی باَبی الاسود الدئل...