کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بداهة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
fioritura (it.)
پیرایه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] گذر تزیینی در بداههنوازی یا آهنگسازی
-
offhand
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خاموش، بدون مقدمه، بدون تهیه، بداهه، بی تامل
-
improvising
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بداهه نوازی، تعبیه کردن، بالبداهه ساختن، انا ساختن
-
improvised
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بداهه، تعبیه کردن، بالبداهه ساختن، انا ساختن
-
بده
لغتنامه دهخدا
بده . [ ب َدْه ْ ] (ع مص ) ناگاه آمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). ناگاه و نااندیشیده آمدن . (آنندراج ). بداهة. و رجوع به بداهة شود.
-
ornament, grace, grace note
زینت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] عنصر تزیینی پیشساخته یا بداههای که به لحن تنوع و بیانگری و جذابیت میبخشد
-
ارتجالی
واژهنامه آزاد
بدون اندیشه و آمادگی قبلی سخن گفتن ی شعر سرودن،بداهه گویی
-
بدائه
لغتنامه دهخدا
بدائه . [ ب َ ءِه ْ ] (ع اِ) ج ِ بَداهة. (از ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغة). || بدایع وعجایب : له بدائه فی الکلام و الشعر و الجواب ؛ ای بدائع و عجائب . (اقرب الموارد). و رجوع به بداهة شود.
-
model repertory
کارگان الگو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] مجموعۀ آهنگهای سنتی موجود در یک فرهنگ موسیقایی که از آن بهعنوان الگویی برای اجرا یا بداههپردازی استفاده میشود متـ . مجموعهآثار اجرایی الگو
-
heterophony
دگرصدایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] یکی از بافتهای موسیقی، خصوصاً در اجرای بداهه، حاصل از اجرای همزمان برداشتهای (version) مختلف یک لحن
-
cadenza
پیشفرود
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] بخش انتهایی قسمت اول کنسرتوی کلاسیک یا رومانتیک که در آن تکنواز بدون همراهی ارکستر و غالباً بهصورت بداهه به هنرنمایی میپردازد
-
بداهت
فرهنگ فارسی معین
(بَ هَ) [ ع . بداهة ] (مص ل .) سخن بی اندیشه گفتن ، بی تأمل سخن گفتن .
-
ارتجالاً
لغتنامه دهخدا
ارتجالاً. [ اِ ت ِ لَن ْ ] (ع ق ) بالبداهة. بداهةً. مرتجلاً. اقتبالاً. به بدیهه . بالبدیهه . به ارتجال .
-
پراندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹پرانیدن› parāndan ۱. پرواز دادن.۲. پرتاب کردن.۳. [عامیانه] به زبان آوردن کلمه بهصورت ناگهانی و بداهه.۴. [عامیانه] به طور ناگهانی کسی را بیدار کردن.
-
بدیهة
لغتنامه دهخدا
بدیهة. [ ب َ هََ ] (ع مص ) ناگاه و نااندیشیده آمدن . (از منتهی الارب ). بی اندیشه آمدن سخن و ناگاه آمدن چیزی . (غیاث اللغات ). بَده . بَداهَة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بده . (از اقرب الموارد). و رجوع به بده و بداهة و بداهت شود.