کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدار
لغتنامه دهخدا
بدار. [ ب َ ] (اِ) سیخی که بدان گوساله می رانند. (ناظم الاطباء). چوب که با آن گاو رانند. (از آنندراج ). از آلات زراعت است . (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 162 الف ).
-
بدار
لغتنامه دهخدا
بدار. [ ب ِ ] (ع مص ) پیشی گرفتن و شتافتن . (ترجمان القرآن جرجانی ). تبادر. مبادرت . پیشدستی کردن . (یادداشت مؤلف ): و لاتأکلوها اسرافاً و بِداراً ان یکبروا. (قرآن 6/4)؛ و آنرامخورید بگزاف شتافتن و پیشی کردن بر بلوغ و بر بزرگ شدن ایشان . (کشف الاسر...
-
بدار
لغتنامه دهخدا
بدار. [ب َ رِ ] (ع اِ فعل ) مبنیاً علی الفتح . بشتاب . (ناظم الاطباء). در استعجال گویند: اَلوَحی ̍ [ اَ وَ حا ] .الوحی و الوحاک ؛ ای البدار، البدار. (از المنجد).
-
واژههای مشابه
-
بدار اویختن
دیکشنری فارسی به عربی
اصلب , علق
-
بدار اویزی
دیکشنری فارسی به عربی
مشنقة
-
چار بدار
لهجه و گویش تهرانی
چهارپادارـ دارندگان الاغ و قاطر
-
قلا بدار کردن
دیکشنری فارسی به عربی
خطاف
-
جستوجو در متن
-
gibbeted
دیکشنری انگلیسی به فارسی
gibbeted، رسوا کردن، بدار اویختن
-
ﭐجْنُبْنِي
فرهنگ واژگان قرآن
دورم بدار-برکناردار
-
noosed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عصبانیت، در کمند انداختن، بدار اویختن
-
اصلب
دیکشنری عربی به فارسی
برصليب اويختن , مصلوب کردن , بدار اويختن
-
noosing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از دست دادن، در کمند انداختن، بدار اویختن
-
scragging
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تکه تکه کردن، خفه کردن، بدار اویختن، گلوی کسی یا چیزی را گرفتن