کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بخیه زن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بخیه کش
لهجه و گویش تهرانی
ابزار کفاشی
-
بخیه کشی
لهجه و گویش تهرانی
دوختن کفش
-
بخیه به آبدوغ
لهجه و گویش تهرانی
کار بیهوده
-
شَلال و بخیه
فرهنگ گنجواژه
کوک.
-
کوک و بخیه
فرهنگ گنجواژه
خیاطی، دوخت.
-
آجیده،آج، آژده (سوزن زده) ،آج(زبری سوهان)، عاج (لاستیک)،آجیه(بخیه)
لهجه و گویش تهرانی
پنبهدوزی، بخیه درشت،تخت کفش و گیوه دارای گلچه سوزن دوزی شده با نخ تابیده ،برجستگی،گُل،دندانه
-
جستوجو در متن
-
سوزن پر
لغتنامه دهخدا
سوزن پر. [ زَ پ َ ] (اِ مرکب ) رجوع به سوزن بال شود : دیده از او بیضه ٔ سوزن پر است بخیه زن جامه ٔ خشک و تر است .سالک قزوینی (از آنندراج ).
-
کوک زدن
لغتنامه دهخدا
کوک زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) دو پاره جامه را بهم پیوند کردن به طریق استعجال تا در دوختن کم و زیاده نشود. (آنندراج ). بخیه زدن با دست در روی پارچه و جامه . (از فرهنگ فارسی معین ). با بخیه های خرد دوزند. با بخیه های دورادور دوختن بار اول را. جامه را ...
-
تسمه
لغتنامه دهخدا
تسمه . [ ت َ م ِ ] (ترکی ، اِ) چرم خام و دوال چرمی باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). چرم خام و رشته های دراز چرم و دوال چرمی باشد. (آنندراج ). از ترکی تاسمه و معرب آن طسمه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : کنون آن باز پریده ست و مانده ست بدستش تسمه ای و جفت ز...
-
انگله
لغتنامه دهخدا
انگله . [ اَ گ َ ل َ / ل ِ] (اِ) گوی گریبان . تکمه ٔ کلاه . (برهان قاطع). گوی گریبان و کلاه . جوزه گره . (فرهنگ سروری ) : وانگه ز ماه و زهره کلاه و لباچه راهم قوقه و هم انگله ٔ شاهوار کرد. خاقانی .چون قدح گیری در ایوان آسمان گوید ترامشتری بربسته زلف ...
-
کوک
لغتنامه دهخدا
کوک . (اِ) به معنی کمان باشد. (برهان ). کمان .(ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || آواز و صدای بسیار بلند را نیز گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). آواز بلند. (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). آواز بلند. صدای بلند. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کوکاشود. || ...
-
تن دردادن
لغتنامه دهخدا
تن دردادن . [ ت َ دَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از راضی شدن و قبول کردن باشد. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ) (از غیاث اللغات ). راضی شدن . (از شرفنامه ٔ منیری ). حاضر شدن برای امری و قبول کردن کاری . (از فرهنگ فارسی معین ). تن اند...
-
مرهم
لغتنامه دهخدا
مرهم . [ م َ هََ ] (ع اِ) آنچه بر جراحت نهند. معرب است یا مشتق از رِهمة است به معنی باران ضعیف ، بسبب نرمی آن و بدان جهت که مرهم طلای نرم است که بر جراحت مالند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). داروی نرم که برجراحت بندند. (دهار).معرب ملهم یا ملغم...
-
دوختن
لغتنامه دهخدا
دوختن . [ ت َ ] (مص ) (مصدر دیگر یا حاصل مصدر آن دوزش و دوزندگی و مصدرمرخم آن دوخت است ). دوزیدن . پیوند دادن و متصل کردن پارچه های جامه و جز آن با سوزن و نخ بهم . (ناظم الاطباء) (از برهان ). خیاطة. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). حوص . حیاصة. (تاج المص...
-
مسمار
لغتنامه دهخدا
مسمار. [ م ِ ] (ع اِ) آنچه بدان چیزی را استوار کنند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هرچه بدان چیزی یا جائی را بند و مضبوط نمایند. بند آهن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بند. (دهار). ج ، مَسامیر : بپیوند مسمارهای گران ز سر تا به پایش ببند اندران . ف...