کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بخسانیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بخسانیدن
/baxsānidan/
معنی
۱. پژمرده ساختن.
۲. رنجاندن؛ آزردن: ◻︎ از او بیاندهی بگزین و شادی با تنآسانی / به تیمار جهان دل را چرا باید که بخسانی (رودکی: ۵۳۰).
۳. گداختن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بخسانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹پخسانیدن› [قدیمی] baxsānidan ۱. پژمرده ساختن.۲. رنجاندن؛ آزردن: ◻︎ از او بیاندهی بگزین و شادی با تنآسانی / به تیمار جهان دل را چرا باید که بخسانی (رودکی: ۵۳۰).۳. گداختن.
-
بخسانیدن
لغتنامه دهخدا
بخسانیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) گدازانیدن . (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ سروری ). گداختن . (نسخه ای از فرهنگ اسدی ). گداختن و حل کردن و آب کردن .(ناظم الاطباء). || پژمرده ساختن . (برهان قاطع) (فرهنگ سروری ). || پژمردن . ترنجیدن از غم یا درد. (یادداشت م...
-
جستوجو در متن
-
پخسانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] paxsānidan = بخسانیدن
-
بخسان
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ بخسانیدن) ‹پخسان› [قدیمی] baxsān ۱. = بخسانیدن۲. (اسم) گداخته؛ گدازان.۳. (اسم) پژمرده.
-
ترنجانیدن
لغتنامه دهخدا
ترنجانیدن . [ ت ُ رُ دَ ] (مص ) درهم کشیدن . بخسانیدن . متعدی ترنجیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به ترنجیدن شود.
-
پخسانیدن
لغتنامه دهخدا
پخسانیدن .[ پ َ دَ ] (مص ) بخسانیدن . فراهم ترنجانیدن از غم . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نسخه ٔ آقای نخجوانی ) : از اوبی اندهی بگزین و شادی و تن آسانی به تیمار جهان دل را چرا باید که پخسانی . رودکی .ای ترک بحرمت مسلمانی کم بیش بوعده ها نپخسانی . معروفی .کفر...
-
بخسان
لغتنامه دهخدا
بخسان . [ ب َ ] (نف ) پژمرده وفراهم آمده . (برهان قاطع) (آنندراج ). پژمرده و درهم کشیده . (ناظم الاطباء). || رنج دیده و الم کشیده . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || گدازان . (برهان قاطع) (صحاح الفرس ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گداخته شده ....
-
بخسیدن
لغتنامه دهخدا
بخسیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) پژمرده ساختن . (آنندراج ). پژمرده و افسرده کردن . (ناظم الاطباء). || در رنج داشتن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پریشان خاطر نمودن . آزار کردن . (ناظم الاطباء). || گدازانیدن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || گداختن . (فرهنگ سرور...