کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بختیار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بختیار
/baxt[i]yār/
معنی
خوشبخت؛ سعادتمند؛ کسی که بخت با او یار باشد؛ بختمند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
خوشبخت، بختور، سعادتمند، کامیاب، کامیار، محظوظ، خوشاقبال، اقبالمند، ستارهدار، نیکاختر، نیکبخت، همایون ≠ ناکامروا، ستارهسوخته، بداختر، بختبرگشته، بدبخت
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بختیار
فرهنگ نامها
(تلفظ: baxt(i)yār) دارای بخت ، با اقبال ، آن که بختش مساعد باشد ، نیکبخت ، کامروا .
-
بختیار
واژگان مترادف و متضاد
خوشبخت، بختور، سعادتمند، کامیاب، کامیار، محظوظ، خوشاقبال، اقبالمند، ستارهدار، نیکاختر، نیکبخت، همایون ≠ ناکامروا، ستارهسوخته، بداختر، بختبرگشته، بدبخت
-
بختیار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) baxt[i]yār خوشبخت؛ سعادتمند؛ کسی که بخت با او یار باشد؛ بختمند.
-
بختیار
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (ص مر.) با اقبال ، خوشبخت .
-
بختیار
لغتنامه دهخدا
بختیار. [ ب َ ] (اِخ ) ابن محمد مکنی به ابوحرب . ممدوح منوچهری است و به تقریب ، نه قطع و یقین ، او فرزند علاءالدوله ابوجعفر محمدبن دشمنزیار فرزند کاکویه و حاکم نطنز باشد. مسجد جامع سمنان را کتیبه ای است از امیر اجل بختیار پسر محمد حاکم قومس که بی شک ...
-
بختیار
لغتنامه دهخدا
بختیار. [ ب َ ] (اِخ ) ابوالعلاء بختیاربن بنیمان بن خرزاد اصفهانی . از جمله شعرای اصفهان است و از ابیات عربی اوست :سقیت یا اصفهان من کورةمدحة صقع سواک منکورةفالارض عقد و انت واسطةوالبر شخص و انک الصورة.(از ترجمه ٔ کتاب محاسن اصفهان ص 125).
-
بختیار
لغتنامه دهخدا
بختیار. [ ب َ ] (اِخ ) استاد رودکی بود در موسیقی . عوفی در لباب الالباب گوید: «او را [ رودکی را ] آفریدگار تعالی آوازی خوش و صوتی دلکش داده بود، و بسبب آواز در مطربی افتاد و از ابوالعبیک بختیار که در آن صفت صاحب اختبار بود بربط بیاموخت و در آن ماهر ش...
-
بختیار
لغتنامه دهخدا
بختیار. [ ب َ ] (اِخ ) امیر ابوالعلاء بختیاربن مملان از امرای آذربایجان و اران و ممدوح قطران تبریزی . (از آثار و احوال رودکی ص 783).
-
بختیار
لغتنامه دهخدا
بختیار. [ ب َ ] (اِخ ) پسر حسنویه . از اکراد برزیکانی . او بعد از فوت پدرش (369 هَ . ق .) در قلعه ٔ سرماج مسکن داشت ، نخست با عضدالدوله از در اطاعت درآمد و سپس طغیان کرد و بر اثر لشکرکشی عضدالدوله منکوب شد و برادرش ابوالنجم بدربن حسنویه مورد محبت عضد...
-
بختیار
لغتنامه دهخدا
بختیار. [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان افشاریه ٔ ساوجبلاغ بخش کرج است که 453 تن سکنه دارد. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 1).
-
بختیار
لغتنامه دهخدا
بختیار. [ ب َ ] (اِخ ) سمنانی ، خواجه نظام الدین . از اهالی ولایت سمنان بود... در ایام دولت ... سلطان حسین میرزا در امر وزارت دخل نموده متعهد جهات غایبی گشته قبول کرد که مبلغ سه هزار تومان از این ممر واصل دیوان گرداند، و چون نصف آن مبلغ ممکن الحصول ن...
-
بختیار
لغتنامه دهخدا
بختیار. [ ب َ ] (اِخ ) لقب فرخ زادبن پرویز ساسانی . (مفاتیح خوارزمی ).
-
بختیار
لغتنامه دهخدا
بختیار. [ ب َ ] (اِخ ) ملقب به عزالدوله پسر معزالدوله ٔ دیلمی . جنگهای او با عمران بن شاهین و آل حمدان و دیگرطوایف معروف است . یکبار توسط پسر عمویش عضدالدوله زندانی و به سفارش رکن الدوله پدر عضدالدوله آزاد شد، بعدها با عضدالدوله به مخالفت برخاست . در...
-
بختیار
لغتنامه دهخدا
بختیار. [ ب َ ] (اِخ )جهان پهلوان بود. از فرزندان رستم و به بختیارنامه قصه ٔ او بازخوانند. نسبت بختیار الاسبهبد: بختیاربن شاه فیروزبن بزفری بن شیر اوژن بن خدایگان بن فرخ به بن ماه خدای بن فیروزبن کرد آفرین بن پهلوان بن اسپهبدبن مهرآزادبن رستم بن بولا...
-
بختیار
لغتنامه دهخدا
بختیار. [ ب َ ] (اِخ )دهی از دهستان سرکوه بخش ریوش شهرستان کاشمر است که 156 تن سکنه دارد. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9).