کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بخت
/baxt/
معنی
۱. بهره؛ نصیب.
۲. طالع؛ اقبال؛ شانس.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اختر، اقبال، دولت، سرنوشت، شانس، طالع،
۲. بهره، نصیب، قسمت
۳. بختک، عبدالجنه، کابوس
دیکشنری
chance, circumstance, fortune, hap, hazard, lot, luck, star
-
جستوجوی دقیق
-
بخت
واژگان مترادف و متضاد
۱. اختر، اقبال، دولت، سرنوشت، شانس، طالع، ۲. بهره، نصیب، قسمت ۳. بختک، عبدالجنه، کابوس
-
بخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: baxt] baxt ۱. بهره؛ نصیب.۲. طالع؛ اقبال؛ شانس.
-
seed 1
بخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] رتبۀ یک ورزشکار یا یک تیم ورزشی که براساس چارچوب معینی، پیش از آغاز مسابقات چندجانبۀ مهم، برای جدول مسابقات یا قرعهکشی و گروهبندی اعلام میشود متـ . بختبندی 1seeding1
-
بخت
فرهنگ فارسی معین
(بَ) ( اِ.) طالع ، اقبال ، مجازاً زناشویی در مورد دختر یا زن .
-
بخت
لغتنامه دهخدا
بخت . [ ب َ ] (اِ) نام جانورکی است شبیه به ملخ . (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی ). جانوری بود شبیه به ملخ . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). جانوری شبیه ملخ اما بدون پر. (فرهنگ نظام ) : دابه ٔ دیگر است بختش نام چون بمیرد شود هوام و سوام . آذری طوسی . || شع...
-
بخت
لغتنامه دهخدا
بخت . [ ب َ ] (معرب ، اِ) حظ. (نصاب الصبیان ) فارسی معرب است . (از اقرب الموارد). این کلمه را عرب از فارسیان گرفته است به معنای جد و حظ است . (از المزهر سیوطی ) (ناظم الاطباء).
-
بخت
لغتنامه دهخدا
بخت . [ ب ُ ] (اِ) پسر. (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ نظام ). || بنده . (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). و بختیشوع بمعنی بنده ٔ عیسی . (فرهنگ رشیدی ). صاحب عیون الانباء در ذکر بختیشوع بن جرجیس گوید معنی بختیشوع عبدالمسیح است ، چه بخت در لغت سریانی بمعنی...
-
بخت
لغتنامه دهخدا
بخت . [ ب ُ ] (اِخ ) نام پادشاهی جبار که پدر او نصر بود و بیت المقدس را ویران ساخت . نام پادشاهی ظالم که بیت المقدس را خراب کرد. (برهان قاطع). مخفف بخت النصر که پادشاهی معروف و ظالم بود. (فرهنگ ضیاء). بخت النصر. نام مخرب بیت المقدس که آن را به ضم اول...
-
بخت
لغتنامه دهخدا
بخت . [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بختی . (ناظم الاطباء). نوعی شتر. شتر خراسانی . و این کلمه از فارسی گرفته شده است . (المزهر سیوطی ). و برخی نیز آن را عربی دانسته اند. (از اقرب الموارد). شتر بزرگ قوی . شتران خراسانی . (فرهنگ رشیدی ). بختی یکی ازین شتران است ....
-
بخت
لغتنامه دهخدا
بخت . [ب َ ] (ع مص ) زدن کسی را. (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
بخت
لغتنامه دهخدا
بخت .[ ب َ ] (اِ) بخش . قسمت . بهره . (ناظم الاطباء). و در اصل بخش بوده شین معجمه را بدل به تا کرده اند. (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). حصه . (انجمن آرای ناصری ) (فرهنگ رشیدی ). مقدر و نصیب . (فرهنگ نظام ). صاحب آنندراج گوید از صفات بخت : بیدار، بل...
-
بخت
دیکشنری فارسی به عربی
حظ , فرصة , نعمة
-
بخت
واژهنامه آزاد
(گنابادی) بَخْت؛ آینده، امید، سرنوشت. || در آیین گبری، نام ستاره ای که با تولد هر نوزاد متولد می شود و با مرگ او بی سو می شود و می میرد.
-
واژههای مشابه
-
بَخْت
لهجه و گویش گنابادی
bakht در گویش گنابادی یعنی آینده ، امید ، سرنوشت ، در آیین گبری نام ستاره ای که با تولد هر نوزاد متولد میشود و با مرگ او بی سو میشود و میمیرد.