کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بخاطر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بخاطر
لغتنامه دهخدا
بخاطر. [ ب ِ طِ رِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) بجهت ِ. بسبب ِ. برای خاطرِ. (آنندراج ) : از من که شهره ام به غم افسانه گوش کن یک حرف هم بخاطر دیوانه گوش کن . علی خراسانی . || (از: ب + خاطر) بیاد. آنچه در دل گذرد. (ناظم الاطباء).- بخاطر آوردن ؛ بیاد آوردن ....
-
بخاطر
دیکشنری فارسی به عربی
خلال
-
بخاطر
لهجه و گویش تهرانی
برای
-
واژههای مشابه
-
بخاطر سپردن
دیکشنری فارسی به عربی
استظهر
-
بخاطر اوردن
دیکشنری فارسی به عربی
اخلط , تذکر
-
بخاطر داشتن
دیکشنری فارسی به عربی
تذکر
-
بخاطر خطورکردن
دیکشنری فارسی به عربی
ضربة
-
فقط بخاطر
دیکشنری فارسی به عربی
فقط
-
جستوجو در متن
-
remember
دیکشنری انگلیسی به فارسی
یاد آوردن، بخاطر آوردن، بخاطر داشتن، یاد اوردن
-
remembers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
به یاد داشته باشید، بخاطر آوردن، بخاطر داشتن، یاد اوردن
-
remembering
دیکشنری انگلیسی به فارسی
به یاد آوردن، بخاطر آوردن، بخاطر داشتن، یاد اوردن
-
steamlike
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بخاطر
-
parrotwise
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بخاطر