کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بخاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بخاری
/boxāri/
معنی
دستگاهی که در زمستان برای گرم کردن هوای اتاق به کار میرود و در آن هیزم، زغال، گاز، یا نفت میسوزانند، یا با برق کار میکند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. دستگاهحرارتزا، اجاقدیواری، شومینه ≠ پنکه، کولر
۲. مربوط به بخار
۳. بخارایی، منسوب به بخارا
دیکشنری
fire, heater, steam, steamy, stove
-
جستوجوی دقیق
-
بخاری
واژگان مترادف و متضاد
۱. دستگاهحرارتزا، اجاقدیواری، شومینه ≠ پنکه، کولر ۲. مربوط به بخار ۳. بخارایی، منسوب به بخارا
-
بخاری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] boxāri دستگاهی که در زمستان برای گرم کردن هوای اتاق به کار میرود و در آن هیزم، زغال، گاز، یا نفت میسوزانند، یا با برق کار میکند.
-
بخاری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به بخارا، شهری در ازبکستان) [قدیمی] boxāri = بخارایی
-
بخاری
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص نسب .) (اِمر.) دستگاهی که در زمستان برای گرم کردن هوای فضاهای بسته مثل اتاق ، کلاس ، مغاز، و... به کار برند و در آن با سوزاندن نفت ، هیزم و غیره حرارت ایجاد شود.
-
بخاری
لغتنامه دهخدا
بخاری . [ ب ُ ] (اِ مرکب ) آن جای که در دیوار اطاق تعبیه کنند سوختن چوب و امثال آن را برای گرم شدن .اجاقی که در ازارء و یا در گوشه ٔ اطاق سازند و دودکش آن را در میان جرز قرار دهند و جهت گرم کردن اطاق چوب یا زغال در آن بسوزانند. ساواک . دودگاه . دودکن...
-
بخاری
لغتنامه دهخدا
بخاری . [ ب ُ ] (اِ) بخار. علم و فضل . (آنندراج ). رجوع به بخار شود.
-
بخاری
لغتنامه دهخدا
بخاری . [ ب ُ ] (اِخ ) احمد... از اکابر مشایخ نقشبندیه بود و مال و املاک و عیال و اولاد خود را که در بخارا داشته ترک گفت و برای دیدار شیخ الهی به روم رحلت کرد و به ارشاد عباد آغازید... پس از ایفای وظایف حج به اسلامبول بازگشت و در سال 992 هَ . ق . در ...
-
بخاری
لغتنامه دهخدا
بخاری . [ ب ُ ] (اِخ ) عبدالعزیزبن احمدبن محمد، از فقها بود. او راست : شرح اصول البزدوی و شرح المنتخب الحسامی . (از معجم المطبوعات ).
-
بخاری
لغتنامه دهخدا
بخاری . [ ب ُ ] (اِخ ) محمد. شمس الدین معروف به امیر سلطان از اکابر مشایخ خلوتیه و مورد عنایت سلطان بایزید عثمانی بود. او بسال 833 هَ . ق . درگذشت . (از ریحانة الادب ج 1 ص 147).
-
بخاری
لغتنامه دهخدا
بخاری . [ ب ُ ] (اِخ ) محمدبن احمد حسینی نابلسی ملقب به صفی الدین اهل بخارا بود و به بیت المقدس رفت . کتاب القول الحبلی فی ترجمة ابن تیمیة الحنبلی از اوست . وی در 1200 هَ . ق . درگذشت . (از ریحانة الادب ج 1 ص 146). و رجوع به معجم المطبوعات شود.
-
بخاری
لغتنامه دهخدا
بخاری . [ ب ُ ] (اِخ ) محمدبن اسماعیل بن ابراهیم بن مغیرةبن احنف جعفی حافظ مکنی به ابوعبداﷲ و مشهور به امام بخاری ، وی از محدثان متقدم بود به خراسان و جبال و عراق و مصر و حجاز و سوریه مسافرت کرد. کتاب جامع صحیح را که به صحیح بخاری معروف و یکی از صحاح...
-
بخاری
لغتنامه دهخدا
بخاری . [ ب ُ ] (ص نسبی ) منسوب به بخار.- کشتی بخاری ؛ آن کشتی که با گاز و نفت و سوخت حرکت کند. مقابل کشتی بادبانی . || آنکه عود بخور می کند. (ناظم الاطباء).
-
بخاری
لغتنامه دهخدا
بخاری . [ ب ُ ] (ص نسبی ) منسوب به بخارا. (ناظم الاطباء). بخارائی : جز بر در شهنشه بر درگهی نرفتم نه بر در حجازی ، نه بر در بخاری . منوچهری .بخاری سپر شش بهم بر بداشت بزد تیر و بیرون ز هر شش گذاشت . اسدی .بر اسبی بخاری به بالای پیل خروشان و جوشان تر ...
-
بخاری
دیکشنری فارسی به عربی
طباخ , غازي , مدخنة , مدفأة , موقد