کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بخارایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
امامی بخارایی
لغتنامه دهخدا
امامی بخارایی . [ اِ ی ِ ب ُ ] (اِخ ) امیر امام الدین از سادات بخارا ساکن اوچ .میر علیشیر قانع تتوی در مقالات الشعراء چ کراچی او را در عداد شاعران آورده است . (از فرهنگ سخنوران ).
-
امیر بخارایی
لغتنامه دهخدا
امیر بخارایی . [ اَ رِ ب ُ ] (اِخ ) از شاعرانست و در 772 هَ .ق . درگذشته است . رجوع به تذکره ٔ روز روشن چ هوپال ص 72 و فرهنگ سخنوران شود.
-
حمیدالدین بخارایی
لغتنامه دهخدا
حمیدالدین بخارایی . [ ح َ دُدْ دی ن ِ ب ُ ] (اِخ ) پسر حکیم عمعق . از شاعران مشهور است که بهمه ٔ کمالات متصف بود. رجوع به مجمع الفصحاء ج 1 ص 197 شود.
-
خیالی بخارایی
لغتنامه دهخدا
خیالی بخارایی . [ خ َ ی ِ ب ُ ] (اِخ ) خیالی بخاری . رجوع به خیالی بخاری شود.
-
جستوجو در متن
-
بخاری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به بخارا، شهری در ازبکستان) [قدیمی] boxāri = بخارایی
-
فاریدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ بخارایی ] (مص ل .) خوش آیند بودن ، موافق طبع بودن ، به دل نشستن .
-
فرمنک
لغتنامه دهخدا
فرمنک . [ ف َ م َ ] (اِخ ) نام جدابومحمد حمیدبن فروه ٔ وراق بخارایی . (از سمعانی ).
-
بخاری
واژگان مترادف و متضاد
۱. دستگاهحرارتزا، اجاقدیواری، شومینه ≠ پنکه، کولر ۲. مربوط به بخار ۳. بخارایی، منسوب به بخارا
-
آلوی بخارا
لغتنامه دهخدا
آلوی بخارا. [ ی ِ ب ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آلوی بخارایی . آلوبخارا.
-
فضل بن عباس
لغتنامه دهخدا
فضل بن عباس . [ ف َ ل ِ ن ِ ع َب ْ با ] (اِخ ) ربنجنی بخارایی . رجوع به ربنجنی شود.
-
علی غجدوانی
لغتنامه دهخدا
علی غجدوانی . [ ع َ ی ِ غ ُ دَ ] (اِخ ) بخارایی (علی خواجه ...). حاکم شهر «جند» در عهد مغول . رجوع به علی خواجه غجدوانی شود.
-
بلندین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بلند، پلندین› [قدیمی] balandin ۱. پیرامون در؛ چهارچوب در خانه: ◻︎ در او افراشته درهای سیمین / جواهرها نشانده در بلندین (شاکر بخارایی: شاعران بیدیوان: ۴۸).۲. چوب بالای در.۳. سردر خانه.
-
بانبی
لغتنامه دهخدا
بانبی . [ ن َ ] (اِخ ) ابوسفیان وکیعبن احمدبن المنذر همدانی بانبی بخارایی . او ازاسرائیل بن سمیدع حدیث بازگفت . (از معجم البلدان ).
-
بانبی
لغتنامه دهخدا
بانبی . [ ن َ ] (اِخ ) حلوان بن سمرةبن ماهان ...ابوالطیب بانبی بخارایی از روات بود و سهل بن شاذویه از وی روایت کرده است . (از معجم البلدان ).
-
غشیدی
لغتنامه دهخدا
غشیدی .[ غ َ ] (اِخ ) محمودبن یونس بن مکرم غشیدی بخارایی . او از ابوطاهر اسباطبن یسع و دیگران روایت کند و پسرش ابوبکر و محمدبن محمود وزان از او روایت کنند. رجوع به انساب سمعانی ورق 409 الف و معجم البلدان شود.