کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بخار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بخار
/boxār/
معنی
مادهای که از مادۀ در حال تبخیر جدا شود و به هوا برود؛ صورت گازی ماده؛ گاز.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تبخیر
۲. دم، دمه
۳. دود
۴. تف
فعل
بن گذشته: بخار داد
بن حال: بخار ده
دیکشنری
fume, gas, vapor
-
جستوجوی دقیق
-
بخار
واژگان مترادف و متضاد
۱. تبخیر ۲. دم، دمه ۳. دود ۴. تف
-
بخار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: ٲبخِرَة] (فیزیک) boxār مادهای که از مادۀ در حال تبخیر جدا شود و به هوا برود؛ صورت گازی ماده؛ گاز.
-
بخار
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ ع . ] ( اِ.) گازی که از مواد مرطوب در حال تبخیر جدا شود یا در اثر حرارت از مایعات یا جامدات برخیزد و به هوا رود.
-
بخار
لغتنامه دهخدا
بخار. [ ب ُ ] (اِ) گازی که از مواد مرطوب در حال تبخیر جدا شود یا بر اثر حرارت از مایعات یا جامدات برخیزد و به هوا رود. آنچه به شکل دود یا رطوبت از آب گرم یا هر جسم جامد یا مایعی بر اثر حرارت از آن برخیزد و به هوا رود. دمه . گاز. گازی که از جوشیدن آب ...
-
بخار
لغتنامه دهخدا
بخار. [ ب ُ ] (ع اِ) علم و فضل . (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). بسیارعلم و بخارا از آن مشتق است ... چون در آن شهر عالم و فاضل بسیار بوده اند. (از فرهنگ جهانگیری ). بلغت زند علم و فضل و دانش . (ناظم الاطباء) : فخر کند روزگار تو به تو زیر...
-
بخار
دیکشنری عربی به فارسی
بخار , دمه , بخار اب , بخار دادن , بخار کردن , مه , تبخير کردن يا شدن , بخور دادن , چاخان کردن
-
بخار
دیکشنری فارسی به عربی
بخار , دکان , سديم , غاز
-
بخار
واژهنامه آزاد
مِهاب.
-
واژههای مشابه
-
بخار)
دیکشنری فارسی به عربی
هواء
-
steam wagon, heating wagon
واگن بخار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] واگنی برای تأمین بخار مورد نیاز سامانههای گرمایشی قطار
-
بخار شدن
واژگان مترادف و متضاد
تبخیر شدن ≠ منجمد شدن
-
steam bath
حمام بخار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] اتاق یا اتاقکی مملو از بخار داغ
-
vapour trail
ردّ بخار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ← ردّ میعانی
-
boiler
دیگ بخار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار، مهندسى شيمى] مخزن بستۀ تحت فشاری که در آن آب یا مایعات دیگر برای تولید مایع داغ یا بخار حرارت داده میشوند