کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بحلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بحلی
/beheli/
معنی
بخشودن.
〈 بحلی خواستن: (مصدر لازم) [قدیمی] بخشودگی خواستن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
حلالبود
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بحلی
واژگان مترادف و متضاد
حلالبود
-
بحلی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [فارسی. عربی. فارسی] [قدیمی] beheli بخشودن.〈 بحلی خواستن: (مصدر لازم) [قدیمی] بخشودگی خواستن.
-
بحلی
فرهنگ فارسی معین
(بِ حِ) [ فا - ع . ] (مص ل .) حلالیت طلبیدن ، حلال کردن .
-
بحلی
لغتنامه دهخدا
بحلی .[ ب ِ ح ِ ] (حامص مرکب ) بحل . کلمه ای است که در طلب آمرزش و مغفرت و معذرت و عذرخواهی استعمال می کنند. (ناظم الاطباء). بخشودن . حلال کردن . خشنودی اظهار کردن بمعنی حلالی و حلیت خواستن . (فرهنگ شعوری ). حلال بائی . تحلل . (یادداشت مؤلف ). و رجو...
-
واژههای مشابه
-
بحلی خواستن
لغتنامه دهخدا
بحلی خواستن . [ ب ِ ح ِ خوا / خات َ ] (مص مرکب ) حلالی خواستن . تحلل . (تاج المصادر بیهقی ). پوزش خواستن . حلیت طلبیدن . حلالی بائی طلبیدن : امیر پشیمان شد و پیر را بنواخت و ازو بحلی خواست و بازگردانیدش . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 462).چونکه نخواهی ازین ...
-
جستوجو در متن
-
تحلل
فرهنگ فارسی معین
(تَ حَ لُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - حلال طلبیدن ، بحلی خواستن . 2 - با دادن کفاره از قید سوگند رها شدن .
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن مخلد بحلی قطوانی ، مکنی به ابوالهیثم . از تابعان است و محدث نیز میباشد. رجوع به ابوالهیثم خالد شود.
-
تحلل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahallol ۱. بحلی خواستن؛ طلب حلالیت کردن.۲. کفاره دادن برای سوگند و رها شدن از قید سوگند با دادن کفاره.
-
طبسی
لغتنامه دهخدا
طبسی . [ طَ ب َ ] (اِخ ) محمدبن محمد طبسی و مکنی به ابوجعفر. نزیل جرجان . وی کتاب المجروحین را از ابوحاتم محمدبن حبان بستی روایت کرده است و ابومسعود بحلی حافظ از وی روایت دارد. (انساب سمعانی برگ 367).
-
پوزش خواستن
لغتنامه دهخدا
پوزش خواستن . [ زِ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب )پوزش طلبیدن . عذر خواستن . بحلی خواستن : سیاووش را دید، بر پای خاست بخندیدو بسیار پوزش بخواست . فردوسی .و رجوع به پوزش شود.
-
استحلال
لغتنامه دهخدا
استحلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) حلال ساختن . || حلال پنداشتن . حلال شمردن . حلال داشتن .(تاج المصادر بیهقی ). بحلال داشتن . (زوزنی ): استحلال حرام ؛ حلال داشتن حرام . || حلال کردن خواستن . حلالی خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). بحلی خواستن .
-
تحلل
لغتنامه دهخدا
تحلل . [ ت َ ح َل ْ ل ُ ] (ع مص ) استثنا کردن در سوگند. (تاج المصادر بیهقی ). تحلل در یمین ؛ استثنا کردن در سوگند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطرالمحیط). || تحلل از یمین ؛ بیرون آمدن ازقسم به کفاره . (منتهی الارب ) (آنند...
-
ابوالخیر اقطع
لغتنامه دهخدا
ابوالخیر اقطع. [ اَ بُل ْ خ َ رِ اَ طَ ] (اِخ ) التیناتی . یکی از کبار مشایخ صوفیه ، از مردم تینات ، قریه ای به انطاکیه ، و چون یکدست او بریده بود او را اقطع میخواندند و در سبب بریدن دست او گویند آن وقت که در کوههای انطاکیه و حوالی آن بعبادت و طلب مب...