کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بحل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بحل
/behel[l]/
معنی
بخشیده؛ عفو شده؛ آمرزیده: ◻︎ کس را به قصاص من مگیرید / کز من بحل است قاتل من (سعدی۲: ۵۴۱).
〈 بحل کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] حلال کردن؛ از جرم و گناه کسی درگذشتن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آمرزیده، بخشیده، بخشوده
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بحل
واژگان مترادف و متضاد
آمرزیده، بخشیده، بخشوده
-
بحل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] behel[l] بخشیده؛ عفو شده؛ آمرزیده: ◻︎ کس را به قصاص من مگیرید / کز من بحل است قاتل من (سعدی۲: ۵۴۱).〈 بحل کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] حلال کردن؛ از جرم و گناه کسی درگذشتن.
-
بحل
لغتنامه دهخدا
بحل . [ ب َ ] (ع مص ) سخت راندن کسی را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
بحل
لغتنامه دهخدا
بحل . [ ب ِ ح ِ ] (ص مرکب ) (از: ب + حل ) [ ح ِل ل و در تداول فارسی ح ِل ] کلمه ای است که در طلب آمرزش و مغفرت و معذرت و عذرخواهی استعمال می کنند. (ناظم الاطباء). بخشیدن جرم . عفو کردن گناه . (آنندراج ). معاف . (آنندراج ). صاحب غیاث اللغات گوید: چون ...
-
واژههای مشابه
-
بحل کردن
لغتنامه دهخدا
بحل کردن . [ ب ِ ح ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بخشیدن . آمرزیدن . عفو کردن . گذشتن . اغماض کردن . درگذشتن . حلال کردن : گفت من مستوجب هر عقوبت هستم ... لیکن خواجه [ احمد حسن ] مرا [ حسنک ] بحل کند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 182).ببخشای ما را بحل کن پدربفضل و ک...
-
واژههای همآوا
-
بهل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (بانکداری) behel کسی که بدهی خود را پرداخته یا حساب خود را واریز کرده و قرض و طلبی نداشته باشد.
-
بهل
لغتنامه دهخدا
بهل . [ ب َ ] (ع مص ) نفرین کردن . (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). لعنت کردن : بهله اﷲ بهلاً؛ لعنه . (از اقرب الموارد). بهله اﷲ؛ ای لعنه اﷲ. (منتهی الارب ). لعنت کند او را خدای . (ناظم الاطباء). || گذاشتن کسی را بر مراد خود. (منتهی الارب ) (آنندراج ...
-
بهل
لغتنامه دهخدا
بهل . [ ب َ هََ ] (ع مص ) گشاده شدن پستان بند ناقه . || گذاشته شدن بچه ٔ ناقه . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
بهل
واژهنامه آزاد
بگذار؛ رها کن. بِهِل کاین آسمان پاک چراگاه کسانی چون مسیح و دیگران باشد (مهدی اخوان ثالث).
-
بهل
واژهنامه آزاد
بِهِل ( بِ هِ ل ) - اجازه خواستن و فرصت خواستن بر کاری - شکل مخفف ( بِل ) یعنی:بگذار و اجازه بده
-
بهل
واژهنامه آزاد
ب ِه ِل:بگذار _رها کن بهل کاین اسمان پاک چراگاه کسانی چون مسیح و دیگران باشد ......... زنده یاد مهدی اخوان ثالث
-
جستوجو در متن
-
خفتن خون
لغتنامه دهخدا
خفتن خون . [ خ ُ ت َ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از بحل شدن خون . از قصاص درگذشتن . (آنندراج ).